بازگشت

جلوس آن حضرت است در روز نوروز در مجلس تهنيت به امر منصور


ابن شهر اشوب روايت كرده كه روز نوروزي بود كه منصور دوانيقي امام موسي عليه السلام را امر كرد كه آن جناب در مجلس تهنيت بنشينيد و مردم به جهت



[ صفحه 345]



مبارك باد او بيايند و هدايا و تحف خويش را نزد او بگذارند و آن جناب قبض اموال فرمايد. حضرت فرمود: من در اخباري كه از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شده تفتيش كردم از براي اين عيد چيزي نيافتم و اين عيد سنتي بوده از براي فرس و اسلام او را محو نموده و پناه مي برم به خدا از آنكه احيا كنم چيزي را كه اسلام محو كرده باشد آن را، منصور گفت كه اين كار به جهت سياست لشكر و جند مي كنم، و شما را به خداوند عظيم سوگند مي دهم كه قبول كني و در مجلس بنشيني، پس حضرت قبول فرمود و در مجلس تهنيت بنشست و امراء و اعيان لشكر به خدمتش شرفياب شدند و او را تهنيت مي گفتند و هدايا و تحف خود مي گذرانيدند و منصور خادمي را موكل كرده بود و در نزد آن جناب ايستاده بود، اموال را كه مي آوردند ثبت سياهه مي كرد، پس چون مردمان آمدند آخر ايشان پيرمردي وارد شد عرض كرد يابن رسول الله (ص) من مردي فقير مي باشم و مالي نداشتم كه از براي شما تحفه آورم وليكن تحفه آوردم از براي شما سه بيتي را كه جدم در مرثيه جدت حسين بن علي عليهماالسلام گفته و آن سه بيت اين است:



عجبت لمصقول علاك فرنده

يوم الهياج و قد علاك غبار



و لاسهم نفذتك دون حرائر

يدعون جدك و الدموع غزار



الا تقضقضت [1] السهام و عاقها

عن جسمك الاجلال و الاكبار



حضرت فرمود قبول كردم هديه ي تو را بنشين بارك الله فيك پس سر خود را به جانب خادم منصور بلند كرد و فرمود برو نزد امير او را خبر ده كه اين مقدار مال جمع شده و اين مالها را چه بايد كرد، خادم رفت و برگشت و گفت منصور مي گويد كه تمام را به شما بخشيدم در هر چه خواهي صرف كن، پس حضرت به آن مرد پيرمرد كه تمام اين مالها را بردار و قبض كن همانا من تمام را به تو بخشيدم.


پاورقي

[1] تقضقضت و تضعضعت.