بازگشت

داستان غمبار انگيزه ي شهادت امام كاظم


انگيزه ي دستگيري امام كاظم «عليه السلام»: بزرگان اصحاب امام كاظم «عليه السلام» در مورد سبب دستگيري امام كاظم «عليه السلام» به دستور هارون الرشيد (پنجمين خليفه ي عباسي) چنين نقل مي كنند:

«هارون پسرش (محمد امين) را نزد جعفر بن محمد بن اشعث (كه از شيعيان و معتقدان به امامت امام كاظم «عليه السلام» بود) گذارد، تا آموزگار او باشد و در تعليم و تربيت او بكوشد».

يحيي بن خالد برمكي، به جعفر بن محمد بن اشعث، حسادت ورزيد و با خود گفت اگر خلافت بعد از هارون به پسر او (محمد امين) برسد، دولت من و فرزندانم (يعني دولت برمكيان در دستگاه هارون) نابود خواهد شد. [1] .

يحيي در مورد جعفر بن محمد، به نيرنگ دست زد (و از راه دوستي وارد شد تا جعفر را به دام هارون بيندازد) يحيي در ظاهر رابطه ي دوستي با جعفر برقرار كرد و با او انس و الفت گرفت و بسيار به خانه ي جعفر مي رفت و كارهاي او را با كمال مراقبت، پيگيري مي نمود و مخفيانه همه ي آنها را به هارون گزارش مي داد و چيزهايي هم خودش مي افزود تا هارون را بر ضد جعفر تحريك كند. تا اينكه روزي يحيي به بعضي از نزديكان مورد اطمينانش گفت: «آيا شما كسي را از دودمان ابوطالب مي شناسيد كه فقير باشد تا (او را تطميع كرده و) به وسيله ي او به جستجو و تحقيق بپردازيم؟».



[ صفحه 198]



آنان «علي بن اسماعيل بن جعفر صادق» (نوه ي امام صادق «عليه السلام» و برادرزاده ي امام كاظم «عليه السلام») را به اين عنوان معرفي كردند.

علي بن اسماعيل در مدينه بود، يحيي براي او مالي (مبلغي هنگفت) فرستاد و او را به آمدن نزد هارون تشويق كرد و وعده ي احسانهاي ديگر به او داد و او آماده براي رفتن به بغداد گرديد.

امام كاظم «عليه السلام» از موضوع آگاه شد، علي بن اسماعيل را طلبيد و به او فرمود: «اي برادرزاده! مي خواهي كجا بروي؟».

او گفت: مي خواهم به بغداد بروم.

فرمود: «براي چه قصد مسافرت داري؟».

او گفت: مقروض و تنگدست هستم (مي روم بلكه پولي به دست آورم).

امام كاظم «عليه السلام» فرمود: «من قرضهاي تو را ادا مي كنم و باز به تو نيكي خواهم كرد».

علي بن اسماعيل به سخن امام كاظم «عليه السلام» توجه نكرد و تصميم گرفت تا به بغداد برود.

امام كاظم «عليه السلام» او را طلبيد و به او فرمود: «اكنون مي خواهي بروي؟!».

او گفت: آري.

امام كاظم «عليه السلام» فرمود: برادرزاده ام! خوب توجه كن و از خدا بترس و فرزندان مرا يتيم مكن». سپس امام كاظم «عليه السلام» دستور داد سيصد دينار و چهارهزار درهم به او دادند، وقتي كه او از حضور امام كاظم «عليه السلام» برخاست، امام به حاضرين فرمود: «سوگند به خدا در ريختن خون من، سعايت مي كند و فرزندانم را يتيم مي نمايد».

حاضران عرض كردند: فدايت گرديم! شما اين را مي دانيد و در عين حال به او كمك مي كنيد و نيكي مي نماييد؟!

امام كاظم «عليه السلام» فرمود: «آري طبق نقل پدرانم رسول خدا «صلي الله عليه و آله» فرمود: وقتي كه رشته ي خويشي بريده شد و سپس پيوند يافت و بار دوم بريده شد، خداوند آن را



[ صفحه 199]



خواهد بريد».

من مي خواهم بعد از بريدن او، آن را پيوند دهم تا اگر بار ديگر او آن را بريد، خداوند از او ببرد.

گويند: علي بن اسماعيل به بغداد مسافرت كرد و با يحيي برمكي ملاقات نمود و يحيي آنچه درباره ي امام كاظم مي خواست از او پرسيد و آنچه از او شنيده بود، چيزهاي ديگري بر آن افزود و به هارون خبر داد و سپس خود علي بن اسماعيل را نزد هارون برد.

هارون از علي بن اسماعيل، در مورد عمويش موسي بن جعفر «عليه السلام» سؤال كرد. او به سعايت و بدگويي از امام پرداخت و به دروغ گفت: «پولها و اموال از شرق و غرب جهان براي موسي بن جعفر «عليه السلام» مي آورند و او مزرعه اي به سي هزار دينار خريده كه نامش «يسير» است، وقتي پولها را نزد صاحب مزرعه بردند، او گفت كه من از اين نوع پولها نمي خواهم و نوع ديگر مي خواهم، به دستور موسي بن جعفر «عليه السلام» سي هزار دينار ديگر براي او بردند».

وقتي كه هارون (اين دروغها را) از او شنيد دستور داد دويست هزار درهم به او بدهند تا به بعضي از نواحي برود و با آن به زندگيش ادامه دهد.


پاورقي

[1] زيرا وقتي «محمد امين» روي كار آيد، قطعا استادش «جعفر بن محمد بن اشعث» را روي كار خواهد آورد و جعفر، طبق سوابقي كه با برمكيان دارد، از آن افرادي است كه دولت برمكيان را از صفحه ي روزگار برمي اندازد.