بازگشت

شهادت مظلومانه ي امام كاظم


هارون در اين ايام يك مجلس (تمام عيار طاغوتي در كاخ خود) ترتيب داد كه بسياري از رجال كشوري و لشكري در آن شركت كرده بودند، به آنان رو كرد و چنين گفت:

«اي مردم! فضل بن يحيي (در مورد كشتن موسي بن جعفر) از فرمان من سرپيچي



[ صفحه 204]



كرده است، من مي خواهم او را لعنت كنم، شما نيز هم صدا با من، او را لعنت كنيد».

همه ي حاضران در مجلس فرياد زدند: «لعنت بر فضل بن يحيي»، فرياد لعنت آنان، در و ديوار كاخ هارون را به لرزه درآورد، اين خبر به يحيي بن خالد برمكي، پدر فضل رسيد، فورا با شتاب، خود را به كاخ هارون رساند و از در مخصوص، غير از در همگاني، وارد كاخ شد و از پشت سر هارون به طوري كه او نفهمد، نزد هارون آمد و به هارون گفت: استدعا دارم به عرض من توجه فرماييد.

هارون در حال ناراحتي و خشم، گوش فراداد، يحيي گفت: فضل يك جوان تازه كار است (كه نتوانسته فرمان تو را اجرا سازد) من به جاي او جبران مي كنم و فرمان تو را اجرا مي نمايم.

هارون از اين سخن برافروخته و شادمان شد و به مردم رو كرد و گفت:

فضل بن يحيي در موردي از فرمان من سرباز زد و من او را لعنت كردم، اينك او توبه كرده و به فرمان من بازگشته است، پس او را دوست بداريد!».

همه ي حاضران گفتند: ما هر كس تو را دوست دارد، دوست مي داريم و با هر كس كه با تو دشمني كند دشمن هستيم، اينك ما فضل را دوست داريم.

يحيي بن خالد، پس از اين ماجرا، با عجله به بغداد آمد، مردم از ورود شتابزده ي يحيي (از رقه) به بغداد، هراسان شدند و هر كس در اين باره سخني مي گفت (و بازار شايعات رواج يافت) ولي يحيي خود وانمود كرد كه براي تنظيم امور شهر و رسيدگي به كار كارگزاران و فرمانداران آمده است و در اين مورد خود را به بعضي از اينگونه كارها سرگرم كرد كه سخنش را درست جلوه دهد.

سپس «سندي بن شاهك» (جلاد بي رحم) را طلبيد و در مورد قتل امام كاظم «عليه السلام» به او فرمان داد و او از فرمان يحيي اطاعت كرد و تصميم بر كشتن امام موسي بن جعفر «عليه السلام» گرفت به اين ترتيب كه: زهري به غذاي امام كاظم «عليه السلام» ريخت و آن را نزد آن حضرت گذاشت.

و بعضي گويند: او زهر را در ميان چند دانه خرما وارد نمود و نزد آن



[ صفحه 205]



حضرت گذارد.

وقتي كه امام كاظم «عليه السلام» از آن غذا خورد، طولي نكشيد كه آثار زهر را در خود احساس كرد. پس از آن، آن بزرگوار سه روز در حالت دشواري و ناراحتي بسر برد و در روز سوم جان به جان آفرين تسليم نمود (و شهد شهادت نوشيد).