بازگشت

ولادت امام موسي بن جعفر


نام شريف آن بزرگوار موسي و القاب ايشان: عبد صالح، كاظم، باب الحوائج، صابر و امين است. كنيه آن بزرگوار ابوالحسن و ابوابراهيم، پدرش امام صادق عليه السلام و مادرش حميدة مي باشد.

تولد آن حضرت روز 7 ماه صفر سال 128 هجري قمري در روستاي ابواء بين مكه و مدينه اتفاق افتاد. در 25 رجب سال 183 هجري قمري در زندان هارون در بغداد در سن 55 سالگي به دستور هارون مسموم شد و به شهادت رسيد.

ابن عكاشة به امام باقر عليه السلام عرض كرد يابن رسول الله چرا براي جعفر زن نمي گيري كه وقت ازدواج او شده است. در برابر آن حضرت يك كيسه پول مهر شده بود، فرمود به زودي يك برده فروش از بربر مي آيد كه از مهاجر اندلس است و در دار ميمون منزل مي كند، با اين كيسه پول براي او كنيزي مي خريم.

از اين موضوع مدتي گذشت تا اين كه يك روز امام باقر عليه السلام فرمود: آن برده فروش آمده برويد با اين كيسه پول كنيزي از او بخريد.

ابن عكاشة مي گويد ما نزد آن برده فروش آمديم. او گفت هر چه داشتيم فروختيم جز دو دخترك بيمار كه يكي از آن ها از ديگري بهتر



[ صفحه 297]



است. گفتم آن ها را بياور تا ببينيم، آن ها را بيرون آورد. گفتم اين يكي را به چند مي فروشي؟ گفت به 70 اشرفي و از آن كم نمي كنم. به او گفتم ما آن را به اين كيسه سربسته مي خريم.

پيرمردي نزد او بود گفت كيسه را باز كنيد. صاحب دختر گفت باز نكنيد كه اگر يك نخود از 70 اشرفي كم باشد من آن را به شما نفروشم. آن پيرمرد گفت جلو بيائيد. جلو رفتم و مهر را برداشتيم و اشرفي ها را شمردم، 70 دينار بود نه كم و نه زياد. آن دخترك را خدمت امام باقر عليه السلام آورديم. جعفر نزد آن حضرت ايستاده بود و به امام از آن چه اتفاق افتاده بود گزارش داديم. خدا را سپاس گفت، سپس به آن دخترك فرمود چه نام داري؟ گفت حميده. فرمود در دنيا و آخرت پسنديده اي. اي جعفر او را براي خود برگير كه آن دخترك بهترين اهل زمين است [1] .

روزي ابوحنيفه به خانه امام صادق عليه السلام وارد گرديد، حضرت كاظم را كه در آن وقت كودك بود، ديد. در دالان خانه با خود گفت اين ها (امامان) گمان مي كنند در كودكي به آن ها علم و دانش داده شده، خوب است اين موضوع را امتحان كنيم. پس قبل از آن كه به محضر امام صادق عليه السلام برسد در همان دالان خانه از حضرت كاظم عليه السلام پرسيد، اي پسر اگر غريبي خواسته باشد براي قضاي حاجت به دستشويي برود كجا برود؟ حضرت كاظم عليه السلام با ناراحتي فرمود اي شيخ بي ادبي كردي چرا سلام نكردي؟

ابوحنيفه شرمنده شد و از خانه بيرون رفت و سپس بازگشت و سلام كرد در حالي كه شكوه امام عليه السلام در قلبش پرتو افكنده بود سئوال



[ صفحه 298]



خود را تكرار كرد، حضرت كاظم عليه السلام در پاسخ فرمود: كنار نهرها و گوشه هاي رودخانه كه محل آب بردن است، سايه هاي ديوار كه جاي ورود افراد است، در محل افتادن ميوه ها از درختان، در پشت ديوار خانه ها، در معابر عمومي، در آب هاي جاري و راكد و رو به قبله و پشت به قبله ادرار جايز نيست.

ابوحنيفه مي گويد وقتي كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام اين پاسخ را داد، در چشم و قلبم بزرگ جلوه كرد، پرسيدم اي پسر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بشر كه گناه مي كند گناهش را چه كسي انجام مي دهد؟ فرمود: آن كس كه گناه مي كند از سه حال خارج نيست: يك خدا گناه مي كند، دوم خود او گناه مي كند، سوم هر دو گناه مي كنند.

اگر بگوئيم خدا گناه مي كند خداوند با انصاف تر و عادل تر از آن است كه خود گناه كند سپس بنده اش را به خاطر گناه مجازات نمايد، اگر گناه را هر دو (خدا و بنده) انجام دهند در اين صورت خدا در گناه كردن با بنده اش شريك است و چون خدا نيرومندتر از شريك خود است بايد سزاوارتر به مجازات گناه باشد. در صورتي كه خداوند مجازات گناه را سزاوار بنده گناهكار مي داند و نيرومند سزاوارتر به رعايت انصاف به ناتوان مي باشد.

اگر گناه را به بنده گنهكار نسبت بدهيم در اين صورت امر و نهي خدا متوجه او مي شود، هر گاه گناه نكرد سزاوار پاداش الهي و بهشت است و گرنه سزاوار مجازات و دوزخ؛ اگر خدا او را بخشيد بر اساس فضل و كرمش بخشيده، اگر مجازات نمود بر اساس عدالتش بوده بنابراين گناه را بنده كرده است.



[ صفحه 299]



پاسخ حضرت كاظم عليه السلام ابوحنيفه را آن چنان تحت تاثير قرار داده كه چشمانش پر از اشك شد و اين آيه را خواند:

ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم؛ [2] آن ها فرزنداني بودند كه كمالات را از همديگر به ارث برده اند و خداوند شنوا و داناست [3] .


پاورقي

[1] اصول كافي، ج 3، ص 383.

[2] آل عمران 3 / 34.

[3] انوار البهيه، ص 279.