بازگشت

امام كاظم در زندان هاي متعدد


امام كاظم عليه السلام يك سال در بصره در زندان عيسي بن جعفر به سر برد، پس از يك سال عيسي براي هاون چنين نوشت:

موسي بن جعفر عليه السلام را از من تحويل بگير و به دست هر كه



[ صفحه 303]



مي خواهي بسپار و گرنه او را آزاد مي كنم، كوشش بسيار كردم تا حجتي ضد او بيابم ولي چيزي به دستم نيامد تا آن جا كه مخفيانه به دعا كردن او گوش دادم تا ببينم آيا نفرين مي كند؟ چيزي نشنيدم جز اين كه براي خود دعا مي كرد و از درگاه خدا طلب رحمت و مغفرت مي نمود.

هارون پس از دريافت نامه عيسي مأموري به بصره فرستاد و امام كاظم عليه السلام را از عيسي تحويل گرفت و به بغداد آورد و در آن جا به فضل بن ربيع (يكي از كارگزاران عالي رتبه هارون) تحويل داد. امام عليه السلام مدتي طولاني در زندان او به سر مي برد [1] .

هنگامي كه امام كاظم عليه السلام در زندان فضل بن ربيع بود هارون از فضل بن ربيع خواست تا آن حضرت را بكشد، او از اقدام چنين جنايتي خودداري كرد، هارون در نامه اي به او نوشت كه امام عليه السلام را به فضل بن يحيي تحويل دهد. طبق اين نامه فضل بن يحيي امام عليه السلام را از فضل بن ربيع تحويل گرفت و به خانه اش برد و در اطاقي او را تحت نظر نگه داشت. آن حضرت روزها را روزه مي گرفت و همواره به عبادت و مناجات با خدا اشتغال داشت، فضل بن يحيي تحت تأثير عظمت معنوي امام عليه السلام قرار گرفت و به آن حضرت احترام مي كرد.

خبر احترام فضل به امام كاظم عليه السلام به هارون رسيد، او خشمگين شد و براي فضل بن يحيي نامه اي نوشت و از او خواست كه امام عليه السلام را به قتل رساند ولي او مرتكب چنين جنايتي نشد.

از سوي ديگر هارون خادم مخصوصش، مسرور را طلبيد و به او نامه اي داد و گفت اين نامه را به عباس بن محمد (رئيس دژخيمان)



[ صفحه 304]



برسان و به او دستور بده تا آن چه را در نامه نوشته شده اجرا كند و نامه ي ديگري به مسرور داد و گفت اين نامه را نيز به دست سندي بن شاهك (يكي از دژخيمان بي رحم) برسان و به او دستور بده تا از عباس بن محمد اطاعت كند. مسرور خادم به بغداد آمد و به خانه فضل بن يحيي رفت و امام كاظم عليه السلام را در آسايش ديد، همان لحظه نزد عباس بن محمد و سندي بن شاهك رفت و نامه هاي هارون را به آن ها داد.

عباس پس از خواندن نامه، فضل بن يحيي را احضار كرد و به سندي بن شاهك دستور داد تا بدن فضل را برهنه كند و صد تازيانه به او بزند. سندي به شاهك اين دستور را اجرا نمود، آن پس امام عليه السلام را به زندان سندي بن شاهك منتقل كردند [2] .

علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش گويد از يكي از شيعيان شنيدم كه مي گفت وقتي هارون، موسي بن جعفر عليه السلام را زنداني كرد حضرت شب هنگام تجديد وضو كردند و رو به قبله ايستادند و چهار ركعت نماز خواندند و سپس دست به دعا برداشته چنين گفتند:

يا سيدي نجني من حبس هارون و خلصني من يده يا مخلص الشجر من بين رمل و طين و يا مخلص اللبن من بين فرث و دم و يا مخلص الولد من بين مشيمة و رحم و يا مخلص النار من الحديد و الحجر و يا مخلص الروح من بين الاحشاء و الامعاء خلصني من يدي هارون؛

خدايا مرا از زندان هارون نجات بده و از دست او رهايم كن، اي كه درخت را از بين گل و شن بيرون مي آوري، اي كه شير را از بين مجراي



[ صفحه 305]



خون و سرگين خارج مي كني، اي كه جنين را از ميان رحم و مشيمه خارج مي كني، اي كه آتش را از آهن و سنگ بيرون مي آوري، اي كه روح را از بين امعاء و احشا خارج مي كني مرا از دست هارون نجات بده [3] .



يا رب از گردش ايام زبس دلگيرم

دگر از عمر گران مايه خدايا سيرم



من جوان بودم و زنجير گران پيرم كرد

شده كاهيده تن و مانده به جا تصويرم



يا به زندان برسان مرگ مرا يا الله

يا نجاتم بده از زير غل و زنجيرم




پاورقي

[1] بحار، ج 48، ص 233.

[2] ارشاد مفيد، ج 2، ص 231.

[3] عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 187.