بازگشت

عبادت، خضوع، خشوع و حالات عبادي امام موسي كاظم


در بحارالانوار و ارشاد مفيد و كتب اخبار مسطور است كه:



[ صفحه 51]



حضرت ابي الحسن موسي عليه السلام از تمامت مردم روزگار خود در عبادت و فقاهت و سخاوت و كرامت نفس برتري و فزوني و تقدم و تفوق داشت.

روايت كرده اند كه آن حضرت عليه السلام نمازهاي نافله شب را به جاي مي آورد و نماز مي سپرد تا هنگام نماز صبح، و بعد از اداي نماز صبح مشغول تعقيب مي گشت تا طلوع آفتاب، اين وقت سر به سجده مي نهاد و همچنان سر از سجده خداي برنمي گرفت و به تحميد مشغول بود تا به نزديك زوال شمس.

و بسيار دعا مي خواند، و عرض مي كرد: «اللهم اني أسئلك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب» [1] و اين كلمات را مكرر مي ساخت.

و از جمله دعوات آن حضرت اين كلمات بود: «عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك) [2] و از بيم و خشيت خداي چندان مي گريست كه از اشك چشم مباركش محاسن شريفش تر مي شد، و از تمامت مردم نسبت به اهل خود و خويشاوندان و رحم خود نيك تر احسان كردي، و صله ي رحم بگذاشتي، و در تفقد فقراء و دروايش مدينه شب هنگام برآمدي و زنبيل زر و نقره و آرد و خرما بديشان حمل كرده به آن جماعت مي رسانيدي، و ايشان هيچ ندانستندي كه از كدام سوي به آنها مي رسد، از تمام جهانيان كتاب خداي را حافظتر بودي و به آوازي سخت نيكو و صوتي دلربا قرائت فرمودي، و هر وقت قرائت قرآن فرمودي محزون و گريان شدي، و از اثر تلاوتش شنوندگان گريان شدندي.

و مردمان مدينه آن حضرت را زين المجتهدين مي خواندند، و كاظمش ناميدند، چه آتش خشم و غيظ خود را فروخوردي، و بر كردار ظالمان شكيبائي نمودي تا گاهي كه در زندان و بند آهنين ايشان به رياض رضوان شتافت.

و در امالي صدوق عليه الرحمه و بحارالانوار از احمد بن عبدالله القزويني از پدرش مروي است كه گفت:

بر فضل بن ربيع درآمدم و او بر فراز بام نشسته بود، با من گفت نزديك شو، بدو



[ صفحه 52]



نزديك آمدم تا در برابر او رسيدم، آنگاه گفت: به اين بيت كه در اين سراي است نگران شو، به آنجا مشرف شدم، گفت: در اين بيت چه مي بيني؟ گفتم: جامه گسترده، گفت خوب نظاره كن، پس تأمل كردم و نيك نظر كردم و يقين نمودم و گفتم مردي به حال سجده است، گفت: او را مي شناسي؟ گفتم: نمي شناسم، گفت: وي مولا و آقاي تو است، گفتم: مولاي من كيست؟ گفت: بر من به تجاهل مي روي؟ گفتم: تجاهل نمي كنم، لكن براي خود مولائي نمي شناسم.

گفت: وي ابوالحسن موسي بن جعفر عليهماالسلام است، و من همواره در روز و شب از حال وي تفقد مي كنم، و در هيچ وقتي از اوقات اين حضرت را جز بر اين حال و منوال كه تو را خبر دادم نيافتم.

همانا اين حضرت نماز فجر را مي سپارد و از آن پس ساعتي در پايان نماز خود تعقيب مي سپارد تا آفتاب طلوع مي نمايد، و پس از آن سر به سجده مي گذارد و از آن سجده سر بر نمي دارد تا هنگام هنگام زوال شمس، و يكي را موكل فرموده كه مترصد هنگام زوال شمس باشد، و من هيچ نمي دانم و معلوم نساختم كدام وقت آن غلام بگويد زوال رسيد و خود آن حضرت چون آن هنگام در مي رسد از جاي جستن گيرد، و بدون اينكه تجديد وضوئي كند بدايت به نماز فرمايد، و من از اين حال عدم تجديد وضو واقف مي شوم كه آن حضرت در عرض آن مدت كه سر به سجود داشته خواب به چشم نياورده، و ديده اش به مقدمات خواب آشنا نگشته، يعني اگر خواب كرده بود به ناچار به تجديد وضو مي پرداخت.

و آن حضرت بر آن حال مي گذراند تا از نماز عصر فارغ مي شود، و چون نماز عصر را بگذاشت سجده مي سپارد و همچنان سر به سجده دارد تا آفتاب فرومي رود، و چون آفتاب غروب نمود سر از سجده خود برمي دارد و نماز مغرب را نيز بدون اينكه به تجديد وضو حاجتمند شود به جا مي آورد، و يكسره در حال نماز و تعقيب مي گذراند تا نماز عشا را بسپارد.

و چون از نماز عشا بپرداخت به آن طعام مطبوخي كه براي آن حضرت مي آورند



[ صفحه 53]



افطار مي نمايد، و از آن پس تجديد وضو مي فرمايد و سر به سجده مي برد و از آن پس سر از سجده برمي دارد و خوابي سبك مي سپارد، و از آن پس به پاي مي شود و تجديد وضو مي نمايد، و در دل شب يكسره به نماز مي ايستد تا هنگام طلوع فجر مي رسد، و هيچ ندانستم و نمي بينم غلام كدام وقت به آن حضرت از طلوع فجر خبر مي دهد جز اينكه آن وجود مبارك، خويشتن براي نماز فجر از جاي برمي آيد، و از آن زمان كه آن حضرت را با من سپرده اند تا كنون روش و رويت وي چنين بوده است.

عبدالله مي گويد: چون فضل بن ربيع اين فضل را بگذاشت، و اين فضل را بازگفت، او را گفتم: از خداي بترس و در حق اين حضرت به حدوث امري مگراي كه زوال نعمت در آن باشد، تو خود خوب دانسته اي كه هيچ كس نسبت به يكي از ايشان مرتكب امري نشد، جز اينكه نعمتش بر باد زوال برفت.

گفت: به كرات عديده مرا پيام فرستاده اند و به قتل وي فرمان داده اند، اجابت امر ايشان را نكرده ام، و با ايشان باز نموده ام كه هرگز اين كار نكنم، و اگر مرا بكشند به اين امر اقدام نمي كنم، و قبول مسئول ايشان را نمي نمايم.

و نيز در بحار مسطور است كه بعضي از عيون آن حضرت - يعني كساني را كه بر آن حضرت گماشته بودند تا پوشيده از حال آن حضرت و ديگران با آن حضرت مستحضر شوند - گفته است كه:

بسيار از حضرت كاظم عليه السلام شنيدم كه در دعاي خود عرض مي نمود:

بار خدايا تو خود مي داني كه از پيشگاه رحمت و عنايت تو خواستار همي شدم كه مرا فراغتي براي عبادت خود باز دهي، بار خدايا تو چنان كردي، پس حمد و سپاس مخصوص به تو است.



[ صفحه 54]




پاورقي

[1] بحارالأنوار: 48 / 101.

[2] بحارالأنوار: 48 / 101.