بازگشت

والده ي ماجده ي حضرت موسي كاظم


والده ي ماجده ي اين امام همام عليه السلام چنانكه در جلد يازدهم بحارالانوار مسطور است. ام ولدي بود كه او را حميده بربرية و به قولي حميدة المصفاة مي خواندند و به روايت ابن جوزي در تذكره، مادر آن حضرت ام ولدي است اندلسيه و به قولي بربريه و نامش



[ صفحه 17]



حميده است، و جز اين نيز گفته اند.

در جنات الخلود مسطور است كه مادر آن حضرت جاريه اي از جواري ولايت بربر بود كه او را حميده ي بربريه مي خواندند، و به قولي از مردم اندلس و نامش فاطمه و كنيتش ام الحق بود، و روايت اول صحيحتر است.

قطب راوندي در كتاب خرايج و جرايح و مجلسي اعلي الله مقامهما در جلد يازدهم بحارالانوار و نيز بعضي ديگر نوشته اند كه عيسي بن عبدالرحمان از پدرش روايت كند كه ابن عكاشة به حضرت امام محمد عليه السلام تشرف يافت، و اين هنگام حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در خدمت پدر فرخنده سير ايستاده بود، آن حضرت او را اكرام و اعزاز نمود.

ابن عكاشه مي گويد عرض كردم: يابن رسول الله، از چه روي جعفر را با زني تزويج نمي فرمايي كه به حد تزويج رسيده است، و اين وقت هميان زري سربسته و مهر بر نهاده در حضور آن حضرت حاضر بود، فرمود: در اين زودي برده فروشي از مردم بربر مي رسد و در سراي ميمون فرود مي شود، و به اين زر براي جعفر جاريه اي خواهم خريد.

راوي گويد: چنان بود كه فرمود و بعد از روزي چند به خدمت آن حضرت شدم. فرمود آيا خبر ندهم شما را از آن كنيزفروش كه با شما مي گفتم؟ اكنون بيامده است، برويد و با اين هميان زر كنيزي از وي بخريد، چون نزد برده فروش شديم گفت: آنچه كنيز داشتيم نمانده مگر دو كنيز كه نفروخته ايم و از اين دو يكي ازآن يك بهتر است. گفتم ايشان را بيرون بياور تا بدانيم، چون حاضر ساخت، گفتم، اين جاريه را كه پسنديده تر است بهايش چيست؟ گفت: از هفتاد دينار كمتر ندهم، گفتم احسان كن و از بهايش كم كن، گفت هيچ كم نكنم، گفتم: به آنچه ما را در اين كيسه است او را خريداريم.

مردي با ريش سفيد نزد او بود گفت: مهر را بگشا، برده فروش گفت: عبث مگشائيد اگر يك حبه از هفتاد دينار كمتر باشد نمي فروشم، آن مرد گفت بگشائيد و بشماريد،



[ صفحه 18]



چون بشمار گرفتيم، هفتاد دينار بدون كسر و نقصان و زياد بود.

پس آن زر بداديم و آن جاريه را گرفته به حضرت ابي جعفر درآورديم، و امام جعفر عليه السلام در حضرتش حضور داشت، پس آن حكايت به عرض رسانيديم.

امام محمد باقر سلام الله عليه خداي را سپاس بگذاشت و ما را تمجيد فرمود، و با جاريه فرمود: چه نام داري؟ عرض كرد نامم حميده است، فرمود: در دنيا و آخرت پسنديده و ستايش كرده باش.

آنگاه فرمود: آيا بكري يا ثيب؟ عرض كرد: باكره ام. فرمود: چيزي به دست برده فروشان نيايد كه فاسدش نسازند، گفت هر وقت نزد من شدي و به انديشه آميزش درآمدي، خداي تعالي مردي كه موي سر و ريش او سفيد بود بر وي مسلط ساختي و او را لطمه همي زدي تا از نزد من برخاستي و از من بهره نيافتي، و اين كردار به تكرار آوردي و آن شيخ نيز با وي مكرر بپاي بردي.

پس آن حضرت فرمود: اي جعفر؛ اين كنيز از تو است و از وي فرزندي پديد آيد كه بهترين اهل زمين باشد، و امام انام موسي بن جعفر عليهماالسلام از حميده متولد گرديد.

و به روايت ابن شهر آشوب در مناقب خود، مادر حضرت امام همام، موسي بن جعفر كاظم صلوات الله عليهما، حميدة المصفاة، دختر صاعد بربري و به قولي ام ولدي اندلسيه و كنيتش لؤلؤة بود.

در امالي شيخ أبي جعفر ابن شيخ ابي علي طوسي رحمهما الله تعالي مسطور است كه، هشام بن احمد گفت: حضرت ابي عبدالله عليه السلام روزي سخت گرم مرا احضار نمود و فرمود، نزد فلان شخص افريقي شو، كنيزكي نزد او تفحصن كن كه داراي فلان حال و چنان حال و چنان صفت است.

پس نزد آن مرد شدم و كنيزان او را بديدم، لكن جاريه بدان صفت كه آن حضرت فرموده نديدم و باز شدم و به عرض رسانيدم فرمود: بدو باز شو همانا اين جاريه نزد اوست.

پس به سوي افريقي باز شدم، سوگند ياد كرد كه تمامت جواري خود را بر من عرض



[ صفحه 19]



داده، بعد از آن گفت نزد من وصيفه مريضه هست كه سرش را به علت رنجوري و نزاري از موي بسترده اند و او را بر تو عرض نداده ام، گفتم به من بنماي.

پس او را بياوردند در حالتي كه به سبب رنجوري بر دوش جاريه اي تكيه كرده پاي بر زمين همي كشيد او را بديدم و آن صفت كه امام عليه السلام بنمود در وي مشاهدت كردم، و گفتم بهاي وي چند است؟ گفت: اين جاريه را بدان حضرت ببر تا در كارش حكم بفرمايد.

پس از آن با من گفت: سوگند با خداي از آن هنگام كه مالك وي شدم هر وقت به آهنگ آميزش وي شدم بر وي نيرو نيافتم و هم آن كسي كه وي را از وي خريدم با من گفت كه هرگز به وي دست نيافته، و جاريه سوگند ياد نمود كه به ماه نگران بود كه به دامانش درآمد.

پس اين خبر به حضرت ابي عبدالله معروض داشتم، دويست اشرفي به من عطا فرمود و نزد آن مرد بردم، آن مرد گفت: اين جاريه در راه خدا آزاد باد، چنان باشد كه فروش او از مغرب براي من نشده باشد.

پس اين خبر به آن حضرت بگذاشتم. فرمود: همانا مولودي از اين جاريه به عرصه وجود خواهد آمد كه از كمال جلالت و شرافت و صفوت در ميان او و حضرت احديت حجابي و واسطه نخواهد بود، و از اين خبر مي رسد كه خبر صاحب مناقب مقرون به صحت و قوت است.