بازگشت

پاره اي از اوصاف، اخلاق و آداب مهدي عباسي


مهدي عباسي به صفت جود و احسان و عدل و انصاف و خوي خوش و روي گشاده نامدار بود، مردمان او را دوست مي داشتند، چه آن راحت و وسعت و خصب [1] نعمت و امنيت و فتح بلاد و امصار و آباداني بلدان و ديار و سرور جمهور و تمتع نزديك و دور و فراغ حال صغير و كبير و برنا و پير و بناهاي در عرض طرق و شوارع و احداث عمارات و قنوات و عيون و آبار كه در زمان او بهره مسلمانان گشت، در ديگر ازمنه نيافتند.

خاص و عام را به حضرتش بار بود و قضاي حوائج را منع و سدي نبود، چه مهدي امر خود را به رد مظالم افتتاح نمود، و از قتل نفس چندان كه ممكن بود دست



[ صفحه 77]



باز مي داشت، و قلوب خائفان را آسوده و ايمن مي ساخت، و داد مظلوم را از ظالم مي جست، و مردم زنديق را در صفحه زمين باقي نمي گذاشت، و در اعطاي اموال از گنجينه هاي كهن، قفل برگرفت، و بزرگ و كوچك و سياه و سفيد و مولي و عبيد را بهره ياب گردانيد.

آنچه پدرش ابوجعفر منصور، در ايام خلافت به زحمت و مشقت فراهم كرد، و به بخل و لئامت ذخيره نمود، چون مهدي بر سرير خلافت جاي كرد بجمله بپرداخت، و به مردم جهان انفاق كرد و چنانكه مسعودي و بعضي ديگر نوشته اند، هزار و دويست كرور درهم و بيست و هشت كرور دينار برآمد و اين جمله سواي آن اموال و خواسته بود كه در ايام سلطنت خود ببخشيد، مي توان حال اين خليفه و پدرش را به بهرام گور و يزدجرد اثيم، يا قاآن و چنگيزخان، يا عبدالملك و وليد و يزيد همانند شمرد.

مسعودي مي گويد چون خزائن را از دفائن بپرداخت، و در بيوت اموال به جاي زر و لئال جز مشتي خاك و رمال نماند گنجور وي ابوحارثة النهدي بيامد، و مفاتيح خزائن را در حضورش بيفكند و گفت گنجينه تهي را كليد چه بايست، مهدي چون اين سخن بشنيد او را پاسخ نداد، و بيست تن از خدام را براي جمع آوري مال و منال به اطراف بفرستاد، مدتي برنيامد كه چندان اموال بياوردند كه ابوحارثه به واسطه ي فراهم ساختن آن تا سه شب و روز نتوانست ادراك خدمت مهدي را نمايد.

و چنانكه اشارت شد چون مهدي بر سرير سلطنت جلوس كرد محبوسين را از زندان بيرون آورد، مگر جماعتي را كه خون يا مالي بر گردن داشتند، صاحب حبيب السير گويد: مهدي اول خليفه است كه اهل بحث و گروه متكلمين را فرمود تا كتب راجعه به كلام را تصنيف كردند، و به اقامت حجج ساطعه و ادله لامعه بر خصم غلبه يافتند.

دميري گويد: مهدي مردي جواد و ممدوح است، رعيتش را دوستدار و رعيت نيز او را دوستدار بودند، گفته اند پدرش سيصد و شصت كرور درهم به جاي گذاشته بود، تمام آن را به مردمان عطا كرد، و شاعري را صد هزار درهم و نيز به روايت يافعي شاعري ديگر را پنجاه هزار دينار زر سرخ عطا كرد.



[ صفحه 78]




پاورقي

[1] خصب: فراواني.