بازگشت

حركت هارون الرشيد با لشكريان به سمت بغداد


چون هارون الرشيد برحسب صواب ديد يحيي برمكي لشكريان را به بذل دراهم بنواخت، و رخصت مراجعت به اوطان بداد، آن جماعت جانب راه گرفتند، و شادان شتابان شدند تا به بغداد رسيدند، و اين وقت از مرگ مهدي خبر يافتند.

طبري در تاريخ كبير خود مي نويسد: فضل بن سليمان روايت كند كه لشكريان به جوش و خروش آمدند، و در بغداد بر ربيع بتاختند و هر كس به زندانش اندر بود بيرون كردند، و درهاي سرايش را كه در ميدان واقع بود بسوختند، و در طلب ارزاق فرياد و نفير بركشيدند، و غوغايي عظيم برآوردند.



[ صفحه 87]



اين وقت عباس بن محمد و عبدالملك بن صالح و محرز بن ابراهيم حاضر شدند، و عباس بن محمد چنان به صلاح نگريست كه آن جماعت را دل به دست آورد، و ايشان را خرسند و خوشحال گردانيده، ارزاق ايشان را عطا كرده، آن مردم را متفرق سازد، و آن آتش افروخته را به آب احسان خاموش نمايد.

پس آن جمله را به آن جماعت بذل كرد، و عهد و ضمانت رفع حاجات ايشان را بنمود، اما ايشان راضي و به آن ضمانت مطمئن نشدند، تا محرز بن ابراهيم ضمانت كرد، اين وقت به ضمانت او قناعت كردند، و از آشوب و غوغا فرونشستند، و به اماكن و مقاصد خود متفرق شدند.

محرز نيز آنچه را كه ضامن شده بود وفا كرد و رزق و روزي هيجده ماه ايشان را بپرداختند، و تمام اين حالات پيش از آن بود كه هارون الرشيد به بغداد اندر آيد.

و چون هارون وارد بغداد شد و اين وقت خليفه موسي هادي بود و ربيع در خدمت او وزارت داشت و اين خبر منافي آن خبر است كه ربيع در بغداد جاي داشت، و از جانب مهدي خليفه و نايب بود.

بالجمله: چون هارون وارد شد جماعتي را به بلاد و امصار بفرستاد، و از مرگ مهدي خليفه اهالي ممالك را بياگاهانيد، و براي موسي هادي به خلافت، و براي هارون به ولايت عهد پس از هادي، بيعت بگرفتند.

و چون آن مردم به ولايات برفتند، و مردمان را از مرگ مهدي آگاهي دادند، و بيعت بگرفتند، هارون نيز امور بغداد را در تحت ضبط و انتظام درآورد، امور انام و مهام دولت و ملت در كمال نظام و قوام بايستاد، و بلاد و عباد به آسايش درآمدند.

نوشته اند: از آن سوي خيزران چون آن شورش لشكريان و انقلاب بغداد را بديد، ربيع و يحيي بن خالد را احضار كرد، تا با ايشان به مشورت سخن كند، ربيع اجابت فرمان مادر خليفه زمان را بنمود، و به خدمت او حاضر شد، اما يحيي بن خالد اجابت نكرد و به آستانش حضور نيافت، چه از شدت غيرت موسي آگاهي داشت، خيزران اموال بسيار فراهم نمود و رزق دو ساله لشكريان را بداد، و آن جمله خاموش شدند.

و اين خبر نيز منافي خبر سابق نيست، چه ممكن است عباس و ديگران به اشارت



[ صفحه 88]



خيزران كرده باشند.

بالجمله: اين خبر به موسي هادي پيوست، سخت آشفته شد، و مكتوبي به ربيع نوشت و او را تهديد به قتل داد، و نيز مكتوبي به يحيي بن خالد فرستاد، و او را به شمول مراحم و احسان اميدوار گردانيد، و در آن مكتوب رقم كرد كه يحيي به آن امور و خدمات هارون كه همواره قيام داشت، اشتغال جويد، و اعمال و مشاغل سابقه را كماكان متولي باشد.