بازگشت

ورود موسي هادي به بغداد، خلافت و احوال او


چنانكه طبري و ديگران نوشته اند: ابومحمد موسي هادي بن ابي عبدالله مهدي بن ابي جعفر منصور عباسي ده روز از شهر صفر سال يكصد و شصت و نهم به جاي مانده از گرگان به جانب بغداد راه نوشت، و در نهايت سرعت حركت كرده، در مدت بيست روز وارد



[ صفحه 90]



بغداد شد، و در قصري كه موسوم به خلد بود نازل گشت و يكماه در آن جا بزيست، و از آن پس به بستان ابوجعفر تحويل داد، پس از چندي به عيسي آباد انتقال نمود.

علي بن محمد نوفلي از پدرش حكايت كند كه موسي هادي را جاريه اي بود ماه روي، مشگ موي كه سخت او را دوست مي داشت، و هوايش در دل جاي داده، و روان به روي و مويش شادان همي ساخت، آن خورشيد ديدار نيز در هواي موسي بي قرار، و به كمند مهر و عشق چهرش گرفتار بود.

اما چون موسي به فرمان پدرش مهدي كه خليفه زمان و فرمانش واجب الاذعان بود، در جرجان جاي داشت از كنارش بركنار، و به هجرانش دچار گشت، و روز از شب نمي دانسته و جاريه را تاب و طاقت نماند.

چون مهدي وفات كرد و خبر مرگ او به هادي پيوست، و با رتبت خلافت به دارالخلافه بغداد درآمد، در تمام طي راه جز ملاقات آن ماه و آن موي سياه انديشه و آهنگي نداشت، عندالورود به ديدار آن روي محمود بشتافت، و آن جاريه به سرود و تغني اشتغال، و خاطرش به ديدار آن چهر آتشين اشتغال داشت.

هادي چون ماه و مهر بر آن خوب چهر درآمد، و از آن پيش كه با احدي از آحاد مردمان ملاقات كند، آن روز و شب را در كنار آن ماه چهر سميمين غبغب اقامت جست، و از گذر عمر خود لذت برد، و از آن پس با كمال سرور به ترتيب امور جمهور و رعايت حال و نزديك و دور پرداخت.

و وزارت خود را به انضمام مشاغل عمر بن بزيع با ربيع گذاشت، و خراج شام و حوالي و مضافات آن را در تحت رياست و تدبير و توليت عبدالله بن زياد مقرر داشت، و علي بن عيسي بن ماهان را رياست حارسان و امارت ديوان لشكريان بداد، و عبدالله بن مالك را در مكان عبدالله بن حازم امارت شرطه داد، و خاتم خلافت و نگين سلطنت را در دست امانت و رياست علي بن يقطين مقرر ساخت، و امور انام و مهام بريت را در تحت رويت بداشت.



[ صفحه 91]