بازگشت

وصيت حضرت موسي بن جعفر


در بحارالأنوار و كتب تواريخ و اخبار مسطور است كه حضرت باب الحوائج، موسي بن جعفر صلوات الله عليهما، بعد از آن كلماتي كه با مسيب بن زهير نمود فرمود: چون از اين جهان پرملال به حضرت ايزد متعال ارتحال گرفتم و جنازه مرا به مقبره اي كه به گورستان قريش مشهور است حمل كردند، در آنجا مرا در خاك بگذاريد و قبر مرا افزون از چهار انگشت كه ما بين آنها منفرج باشد برافراخته تر مگردانيد و از خاك من براي تبرك چيزي برنگيريد، چه هرگونه خاك و تربت ما حرام است، يعني خوردن آن و گل آن حرام است مگر خاك قبر جدم حسين عليه السلام چه يزدان تعالي از بهر شيعيان و دوستان در تربت مطهر آن حضرت شفا مقرر فرموده است و در بحارالأنوار و فصول المهمه و ديگر كتب اخبار مرويست كه چون زمان وفات حضرت موسي بن جعفر صلوات الله عليهما نزديك شد از سندي بن شاهنك خواستار گشت كه مولاي آن حضرت را كه از اهل مدينه بود و نزديك سراي عباس بن محمد در مشرعةالقصب نزول مي نمود، حاضر سازد تا در كار غسل و كفن و دفن آن حضرت توليت نمايد. سندي عرض كرد: من از مال خود متولي اين امر مي شوم و به نيكوتر و تمامتر صورتي به انجام مي رسانم. فرمود، همانا ما اهل بيتي هستيم كه كابين زنان و خرج حج مبرور ما يعني حج نو حاجي ما كه بخواهند حج واجب بگذارند و اكفان مردگان ما بايد از خاصه و خلاصه ي اموال خود ما باشد و همي خواهم فلان مولاي من متولي غسل و تجهيز من شود و به قول شيخ مفيد در ارشاد، فرمود: كفن من نزد خودم موجود است. سندي اطاعت فرمان امام زمان عليه السلام را نموده، آن دوست آن حضرت را در حضرتش حاضر ساخت و امام عليه السلام به آنچه ببايد بدو وصيت كرد و دستورالعمل بداد و چون آن حضرت از اين سراي سراسر محنت رحلت فرمود، تمام آن اعمال را چنانكه فرمود به جاي آورد.



[ صفحه 154]



ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين گويد: چون يحيي بن خالد به بغداد آمد و سندي ابن شاهك را فرمان داد تا حضرت موسي بن جعفر صلوات الله عليهما را بر بساطي باز پيچيد و فراشهاي نصراني را بر چهره ي آن امام سبحاني بنشاند، آن حضرت در هنگام وفات خود با سندي امر فرمود كه غلام آن حضرت را كه در نزديكي سراي عباس بن محمد در مشرعةالقصب نازل بود، براي غسل آن حضرت حاضر نمايد. سندي اجابت فرمان امام عليه السلام را بنمود. سندي مي گويد: از حضرتش مسئلت كردم كه مرا اجازت دهد تا من كفيل كفن او شوم، قبول نكرد و فرمود: ما اهل خانواده اي هستيم كه مهرهاي زنان ما و مصارف حج نهادن حج نسپردگان ما و جامه ي مردگان و تجهيز ما از اموال پاك و طاهر ما بايد باشد و كفن من نزد من مي باشد.

در بحارالانوار و ديگر كتب اخبار در ذيل داستان مسيب بن زهير و وصيت آن حضرت به او و كلمات معجز سماتش در باب تربت مباركش مسطور است كه گفت: از آن پس شخصي را بديدم كه از تمام مردم جهان به حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام همانندتر بود، از يك سوي آن حضرت جلوس داشت. مي گويد: زماني كه سيدم امام رضا عليه السلام را ديده بودم در سن پسران بود. خواستم از وي سؤال نمايم، آقايم موسي صلوات الله عليه بر من صيحه بر زد و فرمود: آيا نه آن است كه ترا نهي كردم كه با احدي يا آن كس كه نزد من باشد پيش از وفات من سخن كني؟ پس همواره به صبوري و شكيبائي پرداختم تا آن حضرت وفات كرد و آن شخص نيز غايب گرديد.

و به روايتي مسيب گفت: چون امام عليه السلام فرمود: پيغمبران و اوصياي ايشان را هيچكس جز نبي و وصي غسل نمي تواند داد، چون لحظه اي برگذشت نظر كردم جواني خوش روي را بديدم كه نور سيادت و فروغ ولايت از پيشاني همايونش ساطع و لامع و سيماي نجابت و امامت از چهره ي مباركش باهر و ظاهر و مانندترين مردمان به امام موسي عليه السلام در پهلوي شريفش نشسته بود. خواستم از حضرت كاظم نام آن جوان ولايت اركان را بپرسم، بانگ بر من زد كه من نگفتم با من سخن نگو؟ خاموش گرديدم. چون لحظه اي برآمد آن امام مسموم غريب مظلوم معصوم با فرزند خود بدرود فرموده، نفس



[ صفحه 155]



مطمئنه اش نداي (ارجعي الي ربك راضية مرضية) [1] را اجابت كرده الي الرفيق الاعلي گويان به عالم وصال و جوار حضرت سبحان، پويان شد و حضرت امام رضا عليه السلام از نظر مردم غائب گرديد. شيخ مفيد در ارشاد مي فرمايد بعد از آنكه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام، خرماي زهراندود را تناول فرمود بعد از آن حضرت تا سه روز در قيد زندگاني اندر بود، اما در حالتي كه از شدت درد و الم و آزار همي بر خاك بغلطيد و بگرديد و بر خويشتن همي پيچيد و روز سوم به جوار رحمت پروردگار رهسپار شد و به روايت صاحب رياض الشهاده آن حضرت با فرزند بلند گوهرش دست در گردن يكديگر حمايل كرده چندان بگريستند كه تزلزل در صوامع ملك و ملكوت انداختند و از آن پس جهان را وداع فرمود صلوات الله عليهم.


پاورقي

[1] فجر: 28.