بازگشت

مدت حبس امام موسي كاظم


صاحب جنات الخلود مدت حبس آن حضرت را هفت سال يا هشت سال مي نويسد. در ينابيع المودة مي گويد: مهدي عباسي آن حضرت را به بغداد آورده محبوس نمود و از آن پس به موجب خوابي كه بديد و آيه ي شريفه اي كه از اميرالمؤمنين صلوات الله عليه بشنيد آن حضرت را رها نمود و از آن پس چون نوبت به هارون الرشيد رسيد امام عليه السلام را به بغداد طلب كرده در زندان جاي داد، تا آن حضرت به ديگر جهان برفت.

و به قولي هارون الرشيد امام حسن مجتبي عليه السلام را در عالم خواب بديد و آن حضرت



[ صفحه 156]



را رها نمود. در كافي مسطور است كه هارون الرشيد ده شب از شهر شوال سال يكصد و هفتاد و نهم هجري به جاي مانده آن حضرت را از مدينه ي طيبه حمل كرده از طريق بصره به بصره آورده نزد عيسي بن جعفر به حبس افكنده و از آن پس آن حضرت را به بغداد آورده، نزد سندي بن شاهك محبوس نمود و آن حضرت در سال يكصد و هشتاد و سوم در محبس بغداد وفات فرموده چهار سال و هشت ماه و كسري برآمده است.

ابن اثير در تاريخ خود مي نگارد: آوردن هارون الرشيد آن حضرت را به تاريخ مسطور اشارت نمايد، لكن به حبس آن حضرت در بصره اشارت نمي كند و مي گويد: آن حضرت را از مدينه با خود به عراق آورد و نزد سندي بن شاهنك محبوس بداشت تا در حبس وفات كرد و مدت حبس چنان است كه از كافي معلوم شد در فتوحات القدس از طول مدت حبس آن حضرت و شهادت حديث مي رود و به همان تقريب كه مسطور گرديد، امتداد زمان حبس را مي رساند و از اين اخبار مختلفه چنان برمي آيد كه نوبتي مهدي عباسي آن حضرت را به بغداد آورده، شايد يك سال هم در بغداد يا در محبس او جاي داشته و مهدي به واسطه ي بروز معجزات و خوابي كه ديده بود، آن حضرت را دست بداشت و معززاً به مدينه معاودت داد و چون نوبت به هادي خليفه رسيد و او مردي شديد و قسي القلب بود، امام عليه السلام را طلب كرد مجال نيافت و به معجزه ي آن حضرت و دعاي شريفش نوبتش بسر رفت و از آن پس چون هارون الرشيد به مسند سلطنت برنشست، در سال يكصد و هفتاد و نه و به قولي يكصد و هفتاد و هفت كه خواست از بهر پسرش بيعت بندد و عظماي ممالك را بر آن حال متفق گرداند و مي دانست عظمت و هيمنه ي آن حضرت مانع است به انديشه ي آن كار سفر حج نموده و در مدينه ي طيبه حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام را از روضه ي جد بزرگوارش رسول خداي صلي الله عليه وآله در حالتي كه در دلهاي شب مشغول به نماز و عبادت بود و مردمان آگاه نبودند، بگرفت و نماز را بر آن حضرت قطع نمود و معلوم مي شود اين كار در زمان صلوات مفروضه كه مردمان حاضر و بيدار بوده اند، نبوده است و آن پس در قبه اي جاي داده و به جانب بصره روان داشت و در بصره يك سال در منزل عيسي بن جعفر بن ابي جعفر منصور عباسي والي بصره باز داشت و



[ صفحه 157]



بعد از آنكه عيسي از مراتب علم و عبادت و زهد و قدس و انوار ولايت آن حضرت مستحضر شد از نگهداري آن حضرت استعفا داد و هارون الرشيد ديد اگر از آن حضرت دست بدارد با شريعت سلطنت و دنياپرستي و ابقاي خلافت در دودمانش موافق نيست، آن حضرت را در بغداد آورده منزل داد و فضل بن ربيع را به پرستاري و خدمات آن حضرت موكل نمود. تا اواخر كار كه هارون و مكان آن حضرت را تغيير همي داد تا گاهي كه نزديك به عمارات خود آورد تا از هجوم مردم آسوده ماند و سندي بن شاهك و فضل بن ربيع را هم موكل نمود و چون به آهنگ سفري بود فضل بن يحيي را به انجام كار آن حضرت امر كرد و چون تقاعد ورزيد، يحيي بن خالد را به بغداد فرستاد و يحيي، سندي بن شاهك را به آن امر مأمور ساخت و اين وقت پرستار آن حضرت خواهر سندي بوده است پس سندي آن زهر را در طعام يا رطل كرده، امام عليه السلام را شهيد ساخت و هارون متعمداً در بعضي نواحي بغداد به گردش اندر بود و اگر بندي آهنين را نيز قائل شويم به واسطه متابعت و تصديق خبر مسيب و بعضي كتب است كه مرقوم شد شايد در اواخر حال آن حضرت و شدت بغض هارون و بعضي معاندان بند خفيفي داشته است چنانكه از اين كلمات وارده در زيارت جامعه «و مكبل في السجن قد رضت بالحديد اعضاؤه» مكشوف مي گردد و راقم كلمات را از استقصاء و استيعاب خود افزون بر اين معلوم نشد، و العلم عندالله تعالي.