بازگشت

در روز وفات امام موسي كاظم و اختلاف اقوال در آن


به روايت كتاب «مسار الشيعه» و كتاب «مصباح» كفعمي، در فصل چهارم و دوم، و كتاب «تقويم المحسنين»، و كتاب «زاد المعاد»، و كتاب «اختيارات» و كتاب «منهاج العارفين»، شهادت حضرت امام موسي كاظم عليه السلام در روز بيست پنجم رجب اتفاق افتاده.

و در كتاب «مسار الشيعه» گويد: «و هو يوم يتجدد فيه أحزان أهل بيت محمد».

و در «مصايب الأبرار» گويد: روز شهادت آن حضرت موافق مشهور روز جمعه بيست پنجم ماه رجب بود، و بعضي پنجم ماه مذكور گفته اند.

و در «وقايع الأيام» گويد: أقوال علما در روز شهادت آن حضرت مختلف است و در كتب مذكوره تنها اين روز را نقل كرده اند.

و در «ارشاد» گويد: كه [شهادت] آن حضرت در بغداد در حبس سندي بن شاهك در ششم رجب در سنه ي صد و هشتاد و سيم هجرت اتفاق افتاد و پنجاه و پنج سال از عمر شريفش گذشته بود و مدت خلافت و امامت آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش سي و پنج سال بود.

و در «كافي» و جدول «مصباح» هم تنها ششم رجب را ذكر كرده اند.

و در «اعلام الوري» و «الفصول المهمه» مالكي تنها بيست و ششم رجب را گفته اند.

و در «كشف الغمة»، و در «خلاصة الأخبار» تنها بيست و چهارم را ذكر كرده اند.

و در «روضة الواعظين» و «مناقب» و «شرح شافيه» و «رياض الجنة» پنجم و بيست پنجم رجب را ذكر كرده اند.



[ صفحه 564]



و در «انوار نعمانيه» هفتم و بيست و ششم رجب را نقل كرده.

و در «بحارالأنوار» پنجم، و بيست پنجم، و بيست ششم، رجب را نوشته.

و هكذا در «جنات الخلود» گويد: وفات آن حضرت روز جمعه وقت حاجت، و به قولي وقت عصر پنجم ماه رجب، و به قولي ششم، و به قولي بيست و چهارم از آن، و به قولي بيست و پنجم از ماه مذكور، در سنه صد و شصت و هشتم از هجرت نبويه، و به قول اصح يكصد و هشتاد و سيم از هجرت در ايام خلافت با شقاوت هارون الرشيد كه أرشد خلفاي بني عباس بود اتفاق افتاد.

و جناب حاجي شيخ عباس در «هدية الزايرين» گويد: كه روز وفات حضرت موسي بن جعفر بيست و پنجم رجب بنابر مشهور [است].

مؤلف گويد: از همه ي اين روايات قدر متيقن و أمر متفق عليه آن است كه شهادت آن حضرت در ماه رجب اتفاق افتاده، اگرچه در تعيين روز اختلاف است، و چون در آن كتب سته ي [1] مذكوره تنها اين روز را نوشته بودند. و بعضي گفته اند موافق مشهور روز جمعه بيست و پنجم رجب بود، و صاحب «هديه» هم نقل شهرت كرده، و در ميان عرب و عجم بين الخاص و العام نيز همين روز معروف است، و كساني بعد از وفات آن حضرت مذهب واقفي گرفتند و گفتند حضرت امام موسي شهيد نشد، و در حبس غيب شد، و او قائم آل محمد است، و منكر امامت حضرت رضا و ائمة بعد از آن حضرت شدند، و منتظر ظهور آن حضرت اند و او را مهدي موعود دانند [2] ، پس بطلان مذهب ايشان آشكار است، در بغداد جنازه ي آن حضرت را همه ديدند، و انكار شهرت نتوان كرد.

«اللهم اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين».

و نعم ما قال الشيخ أسدالله الدزفولي الأنصاري:

مديحه:



فديت اماما كان يدعي بكاظم

طليق المحيا من سليل الأعاظم



[ صفحه 565]



سمي كليم و ابن جعفر الذي

هو الغرة الغرآء من ولد فاطم



فديناه من موسي الأمام الذي نري

علي بابه العلياء موسي بخادم



تجلي بطور القلب نور ولائه

نري يده البيضاء شمسا لعالم



هو الكاظم بن الصادق القول في الوري

شناشنه معروفة من أخادم



امام به فاذا العلي بعلوه

امام به باهي النهي في العوالم



امام اذا هبت نسائم لطفه

لتحي به تلك العظام الرمائم



هو الآية الكبري و حجة ربنا

هو الحجة العظمي و خير الأعاظم



له معجزات من أوائل قومه

له مكرمات من جليل المكارم



فديت غريبا نازحا عن دياره

فيسقي بقنع السم عن يد ظالم



فما زلت أرثيكم و أبيكي مصابكم

كغنبة قمري و نوح الحمائم



تأسيت جدي جابرا في ولاكم

و من يشبه الأباء ليس بظالم



[ صفحه 566]




پاورقي

[1] كتابهاي شش گانه.

[2] «واقفيه» به معني كساني كه توقف كرده و ايستاده اند و مقصود از آن گروه از شيعيان است كه معتقد به غيبت و به شهادت نرسيدن حضرت كاظم (ع) بوده اند، در ميان اين گروه از واقفيه بسياري از بزرگان و محدثين اماميه بوده اند، البته اين مذهب مدت زمان كوتاهي دوام يافت و سپس بياري از آنان با ديدن وضعيت حضرت امام رضا (ع) دست از عناد و لجاجت برداشته و به ديگر شيعيان پيوستند و به تدريج مذهب واقفيه از ميان رفت.