بازگشت

در كيفيت شهادت آن امام مظلوم


در «عيون المعجزات» گويد: كه چون حضرت وارد بغداد شد و معتصم ملعون انحراف ام الفضل را از آن حضرت دانست، آن ملعونه را طلبيده و او را به قتل آن حضرت راضي كرد، و زهري از براي او فرستاد كه در طعام آن حضرت داخل كند، آن ملعونه انگور رازقي [1] را زهر آلوده كرد و به نزد آن امام مظلوم آورد، و چون حضرت تناول نمود اثر زهر بر بدن مباركش ظاهر شد، و آن ملعونه از كردار خود پشيمان شد، و چاره اي نمي توانست كرد، و گريه و زاري مي كرد!

حضرت فرمود: اي ملعونه الحال كه مرا كشته، گريه مي كني، به خدا سوگند كه به بلائي



[ صفحه 587]



مبتلا خواهي شد كه مرهم پذير نباشد، و به دردي مبتلا خواهي گرديد كه در دنيا و آخرت رسوا شوي، چون آن نونهال جويبار امامت در اول سن جواني از آتش زهر دشمنان از پا در آمد، معتصم آن ملعونه را به حرم [2] خود برد و در آن زودي ناسوري در فرج [3] او به هم رسيد، و هر چند أطباء معالجه كردند مفيد نيفتاد، تا آنكه از حرم آن لعين بيرون آمد، و آنچه داشت از مال دنيا صرف مداواي آن مرض كرد، و چنان پريشان شد كه از مردم سئوال [4] مي كرد و به بدترين احوال به عذاب قهار ذوالجلال واصل شد، و زيان كار دنيا و آخرت گرديد!

و ابن شهر آشوب گويد: كه در هنگام مقاربت آن ملعونه دستمال زهرآلوده اي به آن حضرت داد، چون اثر زهر در جسد آن حضرت ظاهر شد، فرمود كه خدا مبتلا گرداند تو را به دردي كه دوا نداشته باشد، پس خوره اي در فرج او به هم رسيده، و چندان كه مداوا كردند سودمند نيفتاد، تا آنكه در أسفل سافلين به پدر لعين خود ملحق شد.

و قطب راوندي روايت كرده است از أبومسافر كه حضرت امام محمد تقي عليه السلام در عصر آن شبي كه به عالم بقا رحلت نمود فرمود من امشب از دنيا خواهم رفت، پس فرمود كه ما اهل بيت هرگاه دنيا را از براي ما نخواهد ما را به جوار رحمت خود مي برد.

و در كتاب «بصائر الدرجات» روايت كرده است:

كه مردي هم شير و رضيع حضرت امام محمد تقي عليه السلام بود گفت: در وقتي كه آن حضرت در بغداد بود روزي در مدينه در خدمت حضرت امام علي النقي عليه السلام نشسته بوديم، حضرت كودك بود و لوحي در پيش داشت و مي خواند، ناگاه تغيير حالي در آن حضرت ظاهر شد، چون برخواست و داخل خانه شد، ناگاه صداي شيون شنيديم كه از خانه ي حضرت بلند شد، بعد از ساعتي آن حضرت بيرون آمد از سبب آن احوال سئوال كرديم حضرت فرمود كه در اين ساعت پدر بزرگوارم از دار فاني به سراي باقي ارتحال نموده است.

گفتم: از كجا دانستي يابن رسول الله؟

فرمود: كه از اجلال و تعظيم حق تعالي حالتي مرا عارض شد كه پيش از اين چنان حالتي در خود نمي يافتم، از اين حالت دانستم كه پدرم رفته است و امامت به من منتقل شده است، پس بعد از مدتي خبر رسيده كه حضرت در همان ساعت به رحمت آلهيه واصل شده بود.



[ صفحه 588]



در تاريخ وفات أبوجعفر امام محمد تقي ابن علي الرضا عليهماالسلام: أشهر آن است كه در آخر ماه ذي القعدة سال دويست و بيست هجرت گفته اند، و در آن وقت از عمر شريف آن حضرت بيست و پنج سال و دو ماه و كسري گذشته بود.

در «جلاء العيون» گويد: و موافق مشهور مدت امامت آن حضرت هفده سال و كسري بوده است.

و ابن شهر آشوب روايت مي كند كه در وقت وفات والد بزرگوار آن حضرت هفت سال و چهار ماه و دو روز از عمر شريفش گذشته بود، و مدت امامتش هجده سال كم بيست روز بود.

و در «كشف الغمة» از طريق مخالفان روايتي نقل كرده است كه وفات آن حضرت در روز سه شنبه پنجم ماه مذكور واقع شد، و بعضي روز شنبه ششم ماه ذي الحجه، و بعضي يازدهم ذي القعده [گفته اند].

و به روايت ديگر از محمد بن سنان روايت كرده است كه عمر شريف آن حضرت در هنگام وفات بيست و پنج سال و سه ماه و دوازده روز بود، و ولادت آن حضرت در سال صد و نود و پنجم هجرت بود، و با پدر بزرگوار خود هفت سال و سه ماه زندگاني كرده، و وفات آن حضرت در روز سه شنبه ششم ماه ذي الحجة سال دويست و بيستم هجرت واقع شد.

و به روايت ديگر در وقت وفات والد خود نه سال و چند ماه داشت.

و از كتاب «دلائل» حميري به سند محمد بن سنان روايت كرده است كه در وقت وفات آن حضرت از عمر گرامي او بيست و پنج سال و سه ماه و دوازده روز گذشته بود، و در روز سه شنبه ششم ماه ذي الحجة دويست و بيست واقع شد، و بعد از پدر بزرگوار خود نوزده سال كم بيست و پنج روز زندگاني كرد، و به اتفاق وفات آن حضرت در بغداد واقع شد، و در مقابر قريش در پهلوي جد بزرگوار خود امام موسي كاظم صلوات الله عليهما مدفون گرديد.

در ذكر شهادت و دفن و تجهيز آن حضرت: شيخ كليني رحمه الله بسند معتبر از هارون بن فضل روايت كرده است كه گفت:

در مدينه به خدمت حضرت امام علي النقي عليه السلام رسيدم در روزي كه امام محمد تقي عليه السلام در بغداد به رحمت ايزدي واصل شده بود.



[ صفحه 589]



حضرت فرمود: كه «انا لله و انا اليه راجعون» پدر بزرگوارم از دنيا رحلت كرده است!

گفتم: چه دانستي يابن رسول الله؟

فرمود: كه حالتي در خود يافتم كه پيشتر نمي يافتم، دانستم كه آن حالت از لوازم امامت است.

و به روايت ديگر: در آن روز حضرت داخل خانه شد و نزد جده ي خود آمد و در كنار او نشست و گريست، جده اش پرسيد كه سبب گريه تو چيست اي نور ديده ي من؟

فرمود: كه الحال پدر من از دنيا مفارقت كرد!

جده اش گفت: اي فرزند گرامي، اين سخن را مگو، حضرت فرمود: كه به خدا سوگند كه چنين است كه گفتم.

پس از اين واقعه را نوشتند، چون خبر رسيد در همان ساعت واقع شده بود.

فاضل مجلسي رحمه الله گويد: كه در أخبار صحيحه وارد است كه آن حضرت بطي الأرض به بغداد آمد، و پدر بزرگوار خود را غسل داد و كفن و دفن كرد، و در همان روز به سوي مدينه معاودت فرمود:


پاورقي

[1] نام نوعي انگور.

[2] اندرون.

[3] شرمگاه.

[4] تقاضاي كمك.