بازگشت

كلمات حكمت آميز امام


«من طلب هذا الرزق عن حله ليعود به علي نفسه و عياله كان كالمجاهد في سبيل الله»

كسي كه از پي روزي حلال برود تا خود و خانواده خود را سود دهد اجر او در پيشگاه پروردگار مانند اجر سربازي است كه در راه خدا جهاد مي كند.

«يستحب غرامة الغلام في صغره لتكون حليما في كبره».

بهتر است كه طفل در كودكي با سختي و مشكلات روبرو شود تا در جواني و بزرگسالي بردبار و صبور باشد.

«ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم»



[ صفحه 46]



از ما نيست آنكس كه همه روزه به حساب نفس خود رسيدگي ننمايد.

«ان لله علي الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمة و اما الباطنة فالعقول»

خداوند را بين مردم دو حجت است، يكي ظاهري و آن ديگر باطني.

حجت ظاهري خداوند، رسولان و انبياء و ائمه هستند، و حجت باطني عقلهاي مردم است.

«من سلط ثلاثا علي ثلاث فكأنما أعان هواه علي هدم عقله: من اظلم نور تفكره بطول أمله. و محاطرائف حكمته بفضول كلامه. و أطفأ نور عبرته بشهوات نفسه فكأنما أعان هواه علي هدم عقله. و من هدم عقله افسد عليه دينه و دنياه».

كسي كه سه چيز را بر سه چيز ديگر مسلط كند مثل آن است كه هواي نفس خويش را جهت نابود كردن عقل خويش ياري داده است. نور تفكر را با تاريكي آرزوي طولاني زايل سازد. طرائف حكمتش را با حرفهاي بي فايده محو سازد و نور عبرت را با شهوات نفساني خاموش كند. چنين شخصي مثل آن است كه هواي خويش را جهت از بين بردن عقل ياري كرده و كسي كه عقل را نابود كند دين و دنيايش را فاسد نموده است.

«افضل ما يتقرب به العبد الي الله بعد المعرفة به الصلوة و بر الوالدين و ترك الحسد و العجب و الفخر»

بالاترين چيزي كه بعد از معرفت بنده را به خداوند تبارك و تعالي نزديك مي كند نماز و نيكي به پدر و مادر و ترك حسد و عجب و فخرفروشي است.

«المتكلمون ثلاثة: فرابح و سالم و شاجب، فأما الرابح فالذاكر لله و اما السالم فالساكت و أما الساجب فالذي يخوض في الباطل، ان الله حرم الجنة علي كل فاحش بذي قليل الحياء لايبالي ما قال و لا قيل فيه»

سخنگويان سه گروه هستند: سودرسان، سالم و پرحرف و هذيان گو.



[ صفحه 47]



اما سودرسان آن است كه با گفتار خود ياد پروردگار را در دل قرار دهد و سالم كسي است كه سكوت كند و پر حرف و هذيان گو كسي است كه در باطل فرو رود.

خداوند تبارك و تعالي بهشت را بر هر بدكار و بي حيا كه باكي ندارد كه چه مي گويد و چه به او مي گويند حرام فرموده است.

در تبيين كلام خدا «هل جزاء الأحسان الا الأحسان» [1] فرمود: «جرت في المؤمن و الكافر و البروا و الفاجر. من صنع اليه معروف فعليه أن يكا فئ به»

اينكه قرآن مي فرمايد: آيا جزاي احسان جز احسان است؟ درباره ي مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكار فرقي نمي كند بنابراين هر كس كار خوبي به شما كرد لازم است با كار نيك خويش آن را جبران كني.

امام عليه السلام سپاه عقل و جهل را براي هشام بن الحكم بدين ترتيب بيان فرمودند:

سپاه عقل: ايمان، سپاه جهل: كفر

سپاه عقل: عدل، سپاه جهل: جور و ستم

سپاه عقل: توكل، سپاه جهل: حرص

سپاه عقل: زهد، سپاه جهل: ميل به دنيا

سپاه عقل: تأني و متانت، سپاه جهل: عجله و شتاب

سپاه عقل: تسليم، سپاه جهل: سركشي

سپاه عقل: صبر، سپاه جهل: بي تابي

سپاه عقل: حفظ، سپاه جهل: فراموشي

سپاه عقل: تصديق، سپاه جهل: تكذيب

سپاه عقل: رضامندي، سپاه جهل: نارضايتي



[ صفحه 48]



سپاه عقل: عاطفه، سپاه جهل: خشك و سخت

سپاه عقل: مدارا، سپاه جهل: ناسازگاري

سپاه عقل: بردباري، سپاه جهل: ناپايداري

سپاه عقل: گذشت، سپاه جهل: حقد و كينه

سپاه عقل: چشم پوشي، سپاه جهل: انتقام

سپاه عقل: صله رحم، سپاه جهل: قطع رحم

سپاه عقل: اخلاص، سپاه جهل: نفاق

سپاه عقل: شكر، سپاه جهل: كفران

سپاه عقل: علم، سپاه جهل: جهل

سپاه عقل: شهامت، سپاه جهل: بي باكي

سپاه عقل: سكوت، سپاه جهل: هذيان

سپاه عقل: رحمت، سپاه جهل: قساوت

سپاه عقل: بي نيازي، سپاه جهل: فقر

سپاه عقل: قناعت، سپاه جهل: حرص

سپاه عقل: اميد، سپاه جهل: نوميدي

سپاه عقل: قطع اميد از دنيا، سپاه جهل: طمع دنيا

سپاه عقل: عفاف، سپاه جهل: بي بند و باري

سپاه عقل: تواضع، سپاه جهل: كبر

سپاه عقل: پندپذيري، سپاه جهل: طغيان و عناد

سپاه عقل: يقين، سپاه جهل: شك

سپاه عقل: تفكر، سپاه جهل: سهو

سپاه عقل: كمك به ديگران، سپاه جهل: ممانعت از كار خير

سپاه عقل: دوستي، سپاه جهل: دشمني

سپاه عقل: سلامتي، سپاه جهل: بلاء



[ صفحه 49]



سپاه عقل: حفظ سلامتي ديگران در غياب، سپاه جهل: خدعه و نيرنگ به آنها

سپاه عقل: معروف، سپاه جهل: منكر

سپاه عقل: پاكيزگي، سپاه جهل: كثافت

سپاه عقل: سهل گرفتن، سپاه جهل: سخت گرفتن

سپاه عقل: وقار، سپاه جهل: سبكي

سپاه عقل: دعا و طلب، سپاه جهل: نخواستن

سپاه عقل: سخاوت، سپاه جهل: بخل

سپاه عقل: زيركي، سپاه جهل: حماقت

سپاه عقل: وفا، سپاه جهل: نيرنگ

سپاه عقل: فهم، سپاه جهل: كم شعوري

سپاه عقل: كتمان سر، سپاه جهل: افشاء سر

سپاه عقل: تقيه، سپاه جهل: اعلان و افشاء

سپاه عقل: حيا، سپاه جهل: وقاحت

سپاه عقل: عافيت، سپاه جهل: بلوي

سپاه عقل: سعادت، سپاه جهل: شقاوت

سپاه عقل: نشاط، سپاه جهل: تنبلي و كسالت

سپاه عقل: خشوع، سپاه جهل: عجب

سپاه عقل: اطاعت، سپاه جهل: معصيت

سپاه عقل: شناخت، سپاه جهل: انكار

سپاه عقل: نيكي به ديگران، سپاه جهل: عاق و عافيت

سپاه عقل: انصاف، سپاه جهل: ظلم

سپاه عقل: اقتصاد، سپاه جهل: اسراف

سپاه عقل: ميانه روي در جمع مال، سپاه جهل: زياده روي در جمع مال



[ صفحه 50]



سپاه عقل: توبه، سپاه جهل: اصرار به گناه

سپاه عقل: شادي، سپاه جهل: حزن

سپاه عقل: راستگويي و صدق گفتار، سپاه جهل: سخن چيني

سپاه عقل: خضوع، سپاه جهل: تكبر و بلند پروازي

سپاه عقل: مدارا كردن، سپاه جهل: سماجت

سپاه عقل: حقيقت را سريع ابلاغ كردن، سپاه جهل: تأخير در ابلاغ حقيقت

سپاه عقل: تقوي، سپاه جهل: حسادت

سپاه عقل: آسايش، سپاه جهل: خود را به تعب انداختن

سپاه عقل: حكمت، سپاه جهل: هواپرستي

سپاه عقل: محافظت، سپاه جهل: مخالفت

سپاه عقل: الفت، سپاه جهل: جدايي و فراق

سپاه عقل: استغفار و توبه، سپاه جهل: غرور و سر كشي

آنگاه امام كاظم عليه السلام فرمود:

«يا هشام لا تجتمع هذه الخصال الا لنبي او وصي مؤمن امتحن الله قلبه للأيمان و أما ساير ذلك من المؤمنين فان أحدهم لا يخلو من أن يكون فيه بعض هذه الجنود من أجناد العقل حتي يستكمل العقل و يتخلص من جنود الجهل. فعند ذلك يكون في الدرجة العليا مع الأنبياء و الأوصياء عليهم السلام و فقنا الله و اياكم لطاعته»

اي هشام اين صفات جمع نمي گردد مگر در پيامبر يا وصي او يا مؤمني كه خداوند تبارك و تعالي قلبش را به ايمان امتحان كرده باشد. و اما ساير مؤمنين نيز مي توانند تدريجا بعضي از سپاه عقل را در خود ايجاد كنند و از سپاه جهل پاكيزه شوند در نتيجه عقل را به سر حد كمال برسانند و به مقامي نائل شوند كه مقامي است بلند يعني در كنار انبياء و اوصياء عليهم السلام خداوند ما و شما را به طاعات پروردگار موفق بدارد.

(تحف العقول، 383 - 402)



[ صفحه 51]



يك بار امام عليه السلام از مردي شنيد كه تقاضاي مرگ مي كند، فرمود:

«هل بينك و بين الله قرابة يحابيك لها؟ قال: لا فقال: فهل لك حسنات قدمتها تزيد علي سيئات؟ قال: لا قال: فانت اذن تتمني هلاك الأبد»

آيا بين تو و پروردگار فاميلي هست؟ گفت: نه. فرمود: آيا كارهاي نيكي كه از پيش فرستاده اي از زشتكاريهايت بيشتر است؟ گفت: نه. فرمود: پس چگونه به خود اجازه مي دهي كه تقاضاي مرگ كني تا به هلاكت هميشگي مبتلا شوي؟!

يكوقت هارون ملعون براي امام نامه اي نوشت كه:

«عظني و أو جز فكتب اليه: ما من شيئ تراه عينك الا و فيه موعظة».

مرا موعظه كن ولي خيلي كوتاه و مختصر. امام عليه السلام مرقوم فرمودند:

در هر چه در اين عالم بنگري موعظه اي نهفته است.

(احقاق الحق، ج 12، ص 339)

«بئس العبد عبد يكون ذاوجهين و ذالسانين يطري اخاه شاهدا و يأكله اذا غاب عنه اعطي حسده و اذا ابتلي خذله»

بنده بسيار بد خداوند كسي است كه دو روي و دو زبان باشد. پيش روي برادر ديني ثناي او گويد و چون از او دور شد، بدگويي كند يا اگر به برادر مسلمانش نعمتي عطا شد بدو رشك ورزد و چون گرفتاري برايش پيش آمد از ياري وي دست بردارد.

«ملعون من غش مسلما او غره او ما كره».

آنكه خيانت ورزد و عيب چيزي را بر مسلماني بپوشاند يا از راهي ديگر او را گول بزند مستوجب لعنت پروردگار است.

(مستدرك الوسائل، ج 2، ص 12 و 455)



[ صفحه 52]




پاورقي

[1] الرحمن - 60.