بازگشت

زندان و شهادت




بي گناهي كم گناهي نيست در ديوان عشق

يوسف از دامان پاك خود به زندان رفته است



امام عليه السلام مدتي در زندان مهدي عباسي در بغداد بود ولي او جرأت اذيت بيشتر بر آن بزرگوار پيدا نكرد و ايشان را به مدينه بازگردانيد. بار ديگر تصميم به زنداني كردن امام را گرفت ولي مرگ او را مهلت نداد و به هلاكت رسيد. بعد مهدي عباسي، هارون الرشيد عليه السلام را مدتي طولاني در زندانهاي مختلف بغداد محبوس كرد.

هارون جنايتكار و منافق جهت دستگيري امام كاظم عليه السلام نخست به كنار قبر مطهر رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم آمد و گفت:

پدر و مادرم به فداي تو اي رسول خدا من عذر مي خواهم در كاري كه اراده كرده ام. تصميم دارم موسي بن جعفر را زنداني كنم براي آنكه مي ترسم فتنه بر پا كند و خونهاي امت تو ريخته شود!

روز بعد به فضل بن ربيع دستور داد امام عليه السلام را دستگير كند امام در كنار قبر جدش رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم مشغول نماز بود در همان حال نماز آن بزرگوار را گرفتند و كشيدند تا از مسجد بيرون برند. آن حضرت توجهي به قبر جد بزرگوار خويش كرده و گفت اي رسول خدا به تو شكايت مي كنم از اين حركات و رفتاري كه بر اهل بيت تو روا مي دارند. مردم از هر طرف صدا به ناله و گريه بلند كردند.

امام مظلوم را نزد هارون ملعون بردند، ناسزاي فراوان به حضرتش گفت و بعد دستور داد دو كاروان ترتيب دهند تا مردم ندانند آن حضرت را به كجا مي برند، يكي را به بصره فرستاد و ديگري را به بغداد. امام عليه السلام را به بصره فرستاد و كاروان يك روز پيش از ترويه روز هفتم ذي الحجه وارد بصره شد و مدت يك سال در آن شهر محبوس بود.



[ صفحه 53]



زندان دوم حضرت در عصر هارون زندان فضل بن ربيع در شهر بغداد بود.

شيخ صدوق رحمة الله عليه روايت مي كند كه امام كاظم عليه السلام بيش از ده سال در زندان فضل بن ربيع بود و تمام اين مدت را به عبادت و سجده هاي طولاني مشغول بود.

آخرين زندان حضرت زنداني بس نمور و تاريك بود كه لحن مناجات امام عليه السلام را تغيير داد. از خداوند تمناي استخلاص از زندان را نمود و بالاخره در همين زندان پس از شكنجه هاي فراوان با خرماهاي زهرآگين آن امام همام را به شهادت رسانيدند.

مشهور آن است كه روز شهادت آن بزرگوار بيست و پنجم ماه رجب سال 183 هجري قمري در زندان سندي ابن شاهك ملعون در سن پنجاه و پنج سالگي بوده است. [1] .


پاورقي

[1] بحار، ج 38، ص 206.