بازگشت

علي بن يقطين


وي در سال 124 هجري قمري در كوفه به دنيا آمد، پدرش شيعه بود و براي امام صادق عليه السلام از اموال خود مي فرستاد، مروان او را تعقيب كرد، وي فراري شد و همسر و دو پسرش علي و عبدالله به مدينه رفتند. هنگامي كه دولت اموي از هم پاشيد و حكومت عباسي تشكيل شد، يقطين ظاهر شد و با همسر و دو فرزندش به كوفه برگشت.

علي بن يقطين با عباسيها كاملا ارتباط برقرار كرد، و برخي از پستهاي مهم دولتي نصيبش شد، و در آن موقع پناهگاه شيعيان و كمك كار آنان بود، و ناراحتي هاي آنان را برطرف مي كرد.

هارون الرشيد، علي بن يقطين را به وزارت خويش برگزيد، علي بن



[ صفحه 32]



يقطين به امام كاظم عليه السلام عرض كرد نظر شما درباره ي شركت در كارهاي اينان چيست؟

فرمود: اگر ناگزيري، از اموال شيعه پرهيز كن.

راوي اين حديث مي گويد: علي بن يقطين به من گفت كه اموال را از شيعه در ظاهر جمع آوري مي كنم، ولي در پنهان به آنان باز مي گردانم.

يك بار به امام كاظم عليه السلام نوشت: حوصله ام از كارهاي سلطان تنگ شده است، خدا مرا فدايت گرداند، اگر اجازه دهي از اين كار كناره مي گيرم.

امام عليه السلام در پاسخ او نوشت: اجازه نمي دهم از كارت كناره گيري كني، از خدا بپرهيز!

او نيز يك بار به او فرمود: به يك كار متعهد شو، من سه چيز را براي تو تعهد مي كنم: اينكه قتل با شمشير و فقر و زندان به تو نرسد. علي بن يقطين گفت: كاري كه من بايد متعهد شوم چيست؟

فرمود: اينكه هر گاه يكي از دوستان ما نزد تو بيايد او را اكرام كني.

عبدالله بن يحيي كاهلي مي گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام بودم كه علي بن يقطين به سوي آن حضرت مي آمد، امام رو به يارانش كرد و فرمود:

هر كس دوست دارد شخصي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم را ببيند به اينكه به سوي ما مي آيند نگاه كند. يكي از حاضران گفت: پس او اهل بهشت است؟ امام عليه السلام فرمود: گواهي مي دهم كه او از اهل بهشت است [1] .

يك روز ابراهيم جمال كه يكي از شيعيان بود خواست كه با علي بن يقطين در هنگام وزارتش ملاقات كند.علي بن يقطين به خاطر آنكه او ساربان و خود وزير بود او را راه نداد. اتفاقا در همان سال علي به حج مشرف شد، وقتي در مدينه خواست خدمت امام كاظم عليه السلام شرفياب شود.



[ صفحه 33]



امام عليه السلام او را راه نداد، روز دوم در بيرون خانه علي آن حضرت را ملاقات كرد و گفت: آقاي من چه تقصيري از من سر زده كه مرا راه نداديد فرمود:

به جهت آنكه برادرت ابراهيم جمال را به خود راه ندادي و خداوند سعي و حج ترا قبول نكرد مگر آنكه ابراهيم ترا عفو نمايد. علي بن يقطين به هر زحمتي بود خود را به ابراهيم جمال رساند درب خانه را كوبيد. ابراهيم گفت كيست؟ گفت علي بن يقطين. ابراهيم گفت علي بن يقطين در خانه ي من چه مي كند، فرمود: بيا كه كار من مهم است و او را قسم داد كه اجازه ورود به خانه اش را بدهد.

همينكه داخل شد گفت: اي ابراهيم. آقا و مولاي من عمل مرا قبول نفرمود مگر آنكه تو از من بگذري، ابراهيم گفت: «غفرالله لك» (خدا ترا ببخشد). آنگاه علي بن يقطين صورت خود را بر خاك گذاشت و ابراهيم را قسم داد كه پا روي صورت من بگذار و صورت مرا زير پاي خود قرار بده.

ابراهيم اين كار را نكرد. علي او را قسم داد و ابراهيم چنين كرد. سپس به محضر امام كاظم عليه السلام مشرف شد. از آن بزرگوار اجازه ورود خواست امام او را راه داد [2] .

موسي بن جعفر عليه السلام درباره علي بن يقطين فرمود:

«ضمنت لعلي بن يقطين ان لا تسمه النار ابدا»

من براي علي بن يقطين ضمانت كردم كه هيچگاه به آتش دوزخ نسوزد.

داود رقي مي گويد: در روز عيد قربان خدمت امام كاظم عليه السلام شرفياب شدم.

آن حضرت فرمود، نگذشت در دل من احدي در وقتي كه در موقف عرفات بودم مگر علي بن يقطين و پيوسته او با من بود.

يك سال در موقف عرفات صد و پنجاه نفر را شمردند كه از براي



[ صفحه 34]



علي بن يقطين تلبيه مي گفتند و اينها كساني بودند كه علي به ايشان پول داده بود و به مكه روانه كرده بود.

و بالاخره علي بن يقطين به سال 182 هجري قمري، زماني كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام در زندان بود درگذشت [3] .


پاورقي

[1] رجال كشي، ص 431 و بحار، ج 48، ص 136.

[2] بحار، ج 48، ص 85.

[3] رجال كشي، ص 430.