بازگشت

علم غيب


اسحاق بن عمار مي گويد: از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه خبر مرگ كسي را بيان كرد. با خود گفتم: او مي داند از شيعيان او كسي از دنيا مي رود! حضرت خشمناك به من توجه كرد و فرمود: اي اسحاق! رشيد هجري كه از مستضعفين بود، علم منايا و بلايا (مرگ ها و بيماري ها) را مي دانست، بي ترديد امام به اين علم سزاوارتر است.

سپس فرمود: اي اسحاق! تا مي تواني خوبي كن كه عمر تو به پايان



[ صفحه 144]



رسيده و تا دو سال ديگر مي ميري و همين گونه نيز شد. [1] .

علي بن حمزه مي گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام بودم، مردي به نام جندب از اهل ري وارد شد و سلام كرد و نشست.

امام عليه السلام سؤالاتي از او كرد، سپس فرمود: اي جندب! برادرت چطور است؟

گفت: خوب است و به شما سلام مي رساند. حضرت فرمود: خداوند تو را در مصيبت برادرت اجر دهد.

جندب گفت: سيزده روز پيش، از كوفه نامه اي فرستاده است كه سلامت است. امام عليه السلام فرمود: به خدا قسم! پس از دو روز از فرستادن نامه از دنيا رفت و مالي را به همسرش داد تا به تو بدهد؛ برگرد و به همسر برادرت مهرباني كن تا او آن مال را به تو واگذارد و جندب نيز امتثال كرد و به آن مال دست يافت. [2] .

حضرت كاظم عليه السلام به شخصي به نام يعقوب بن زيد فرمود: ديروز ميان تو و برادرت در فلان مكان خصومتي رخ داد و كار به ناسزاگويي كشيد اين عمل از آيين ما نيست و ما شيعيان خود را چنين دستور نمي دهيم. از خدا بترس، به زودي به وسيله ي مرگ از هم جدا خواهيد شد؛ اما برادرت قبل از اين كه به خانواده اش برسد، از دنيا مي رود و تو از كار خود پشيمان مي شوي.

آن مرد پرسيد: اجل من چه زماني خواهد رسيد. حضرت فرمود: اجل



[ صفحه 145]



تو نيز رسيده بود؛ ولي در فلان منزل به عموي خود صله رحم كردي، مرگ تو بيست سال تأخير افتاد. [3] .


پاورقي

[1] كشف الغمة، ج 3، ص 47.

[2] كشف الغمة، ج 3، ص 46؛ بحار، ج 48، ص 61.

[3] كشف الغمة، ج 3، ص 53؛ بحار، ج 48، ص 37.