بازگشت

شيوه ها و محورهاي مبارزاتي امام كاظم


چنان كه ياد شد امام (ع) در موقعيت خطير و خطرناكي زمام امامت امت را به دست گرفت. خطير از آن جهت كه مكتبي كه توسط پدر ايشان امام صادق (ع) گشوده شده بود اگر تداوم نمي يافت به فراموشي سپرده مي شد و خطرناك از آن جهت كه علويون - عموماً زيديه - از چندي پيش از روي كار آمدن عباسيان قيامهاي خود را عليه امويها آغاز كرده و آن را عليه عباسيان نيز ادامه مي دادند. مبارزان مسلح علوي چون در پناه اسلحه خود بودند، آسيب حكومت به آنان يا نمي رسيد و يا كمتر مي رسيد، مگر زماني كه در مصاف رويارو با دشمن قرار داشتند. در اين ميانه، آن كه و آناني كه لبه تيز خصومت دستگاه حكومت متوجه شان مي شد، ناحيه محوري قيامها يعني ائمه معصومين (ع) و شيعيان شان بودند كه نقش هسته مركزي را در شناسايي هدف، هدايت جهاد و جذب نيرو داشتند.

در اين زمان، اگرچه قيامها اغلب توسط علويون زيدي انجام مي گرفت، اما امام (ع) به عنوان مركز ثقل آن رهبري شيعه را برعهده داشت و سيد و سالار آل ابي طالب به شمار مي رفت و همه جريانهاي شيعه و علويون از او تمكين داشتند [1] و حكومت نيز بر اين مطلب به خوبي آگاه بود؛ لذا مي بينيم بيشترين لطمه ها نيز متوجه امام (ع) و نزديكان ايشان بود.

از نظر امام صادق و نيز امام كاظم (ع) جريان حاكم يك جريان ناصادق، انحرافي و نيرنگ باز شمرده مي شد و لذا خطر آن را براي اسلام از جريان اموي بيشتر مي دانستند و مردم را نسبت به پيوستن به نهضتهاي مقاومت و مبارزه تشويق و از هر گونه همكاري با آن منع مي نمودند. اما با وصف حالي كه از شدت خفقان و ترور حاكم بر جامعه نموديم، اكنون امام (ع) چگونه مي توانست به ايفاي نقش رهبري خود بپردازد؟

تنها راهي كه براي امام (ع) و شيعه باقي مي ماند، توسل به دو شيوه بود:

يك- مبارزه منفي يعني بريدن از حكومت و همكاري نكردن با آن به هر نوعي.

دو- هدايت مبارزات، پشتيباني از آن، تقويت عقبه جهاد، چاره جويي و طراحي شيوه هاي نو و ناشناخته اما در زير سپر تقيه؛ كه همه اينها را در چند محور عملياتي مي توان چنين ترسيم نمود:

1- برنامه ريزي فكري و آگاهي عقيدتي دادن و چاره جويي در مقابله با عقايد انحرافي چون شعوبي گري و نژادپرستي.

در انوار الاهيه (ص91) از قول سيد بن طاووس آمده است كه: ياران و نزديكان امام (ع) در مجلس او حاضر مي شدند و لوحه هاي آبنوس در آستين داشتند، هرگاه او كلمه اي مي گفت يا در موردي فتوا مي داد، آن را ثبت مي كردند (توضيح آن كه اين جلسات بسيار سري و پنهان از چشم دشمنان برگزار مي شده است).

كشي در كتاب رجال خود در احوال هشام بن حكم مي نويسد: چون در ايام مهدي عباسي بر ياران امام (ع) سخت مي گرفتند و آنان را تحت تعقيب قرار مي دادند، امام (ع) توسط پيكي به هشام دستور دادند به علت مخاطراتي كه وجود دارد، از سخن گفتن پرهيز نمايد و او تا مرگ مهدي از سخن خودداري نمود. [2] .

2- نظارت مستقيم بر پايگاههاي توده اي و طرفداران خود و هماهنگي با آنان در پيش گرفتن مواضع سلبي و منفي در برابر حكومت به منظور ناتوان كردن حكومت از نظر سياسي و بريدن از آن و تحريم ارتباط با آن و ارجاع مرافعات به محاكمشان. [3] .

داستان صفوان جمال كه شتران خود را به هارون براي حج كرايه مي داد و اظهار كراهت امام (ع) از كار او يك دليل بر اين مطلب است.

امام به او مي گويد: همه كارهاي تو پسنديده است، جز يك كار و آن هم كرايه دادن شترهايت به اين ستمكار، يعني هارون. و چون او جواب مي دهد كه كرايه مي گيرم و خود با آنان نمي روم. امام (ع) مي گويد: دوست نداري تا برگشتن از سفر زنده بماند تا كرايه تو را بدهد؟ مي گويد آري. و امام (ع) مي گويد: هركس بقاي آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر كس از آنان باشد اهل آتش است. [4] .

اما در همين حال امام (ع) به علي بن يقطين پس از كسب اجازه وي براي استعفا از وزارت هارون، دستور مي دهد: تو بايد در دستگاه آنان باشي. امام (ع) به او مي گويد: يك چيز را به من تضمين بده تا سه چيز را براي تو تضمين كنم. مي پرسد: شما براي من چه تضمين مي كنيد؟ امام (ع) مي فرمايد: سوزش آهن را نبيني و كشته نشوي، به فقر و فاقه گرفتار نشوي، به زندان نيفتي. گفت: حال من چه چيزي را بايد تضمين كنم؟ امام (ع) مي فرمايد: اين كه اگر كسي از دوستان را ديدي پيش تو آمد، او را تكريم كني. [5] .

3- مقاومت امام (ع) در برابر معاندان. از جمله موارد بسيار بارز آن ايستادگي در برابر مكر هارون بود كه در حرم پيامبر براي اغواي مردم اين گونه به پيامبر (ص) سلام مي كرد: «السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يا بن عم» تا استحقاق خود را براي خلافت پيامبر (ص) با پسر عموي ايشان بودن به رخ مردم بكشد و آن را در نظر عامه توجيه كند؛ و امام (ع) بلافاصله به پيامبر (ص) بدين گونه سلام كرد: «السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يا ابتا» يعني اگر تو پسر عموي پيامبر خود را مي داني و اين را دليل به دست گرفتن قدرت مي داني، پس بدان كه من در اين جهت از تو لايق ترم زيرا من فرزند اويم. [6] و در جايي ديگر چون هارون بر امام (ع) خرده گرفت كه چرا خود را فرزند پيامبر مي شماريد در حالي كه شما فرزند علي هستيد امام (ع) پس از توجه دادن او به آيه قرآن كه عيسي را از ذريه انبياي سلف او مي شمارد، از او مي پرسد آيا عيسي پدر داشت؟ مي گويد: نه. امام (ع) مي گويد: بنابراين، نسب عيسي از ناحيه مادر به پيامبران قبل مي رسد.

هارون به ناچار راه ملاطفت در پيش گرفت و گفت: هر نيازي داري رو كن تا برآورده اش كنم. من گفتم فقط از تو مي خواهم به پسرعموي خود رخصت دهي كه به حرم جدش، پيش اهل و عيال خود برگردد. هارون گفت باشد تا ببينيم. [7] اين روايت نشان مي دهد كه هارون در اين بازجويي امام (ع) را از مدينه به بغداد خواسته بوده است.

ابن شهرآشوب مازندراني حديثي را نقل مي كند كه در يكي از اين ملاقاتهاي اجباري، هارون پس از ناكاميهاي بسيار، سرانجام از ترفند ديگري استفاده مي كند و از امام (ع) مي خواهد مرز فدك را مشخص كند تا به ايشان بازپس دهد. امام (ع) مي گويد: تو آن را پس نمي دهي. مي گويد: چرا، حدودش را بگو تا من بدانم. امام (ع) پس از اصرار زياد و سوگندي كه هارون امام (ع) را مي دهد، مي گويد: يك حدش عدن است. رنگ هارون تغيير مي كند و مي گويد: بعدش. امام (ع) مي گويد: حد ديگرش سمرقند است؛ حد ديگر آن آفريقا، رنگ او سياه مي گردد. امام (ع) مي گويد: حد چهارمش هم سيف البحر پايان درياي ارمنستان. هارون مي گويد: چيزي براي ما باقي نمي ماند، امام (ع) مي گويد: من كه گفتم تو آن را به ما بر نمي گرداني. راوي مي گويد از همين جا بود كه به قتل امام (ع) مصمم شد. [8] .


پاورقي

[1] رجوع كنيد به: تاريخ شيعه، ترجمه دكتر سيد محمد باقر حجتي، صفحه 111.

[2] رجال كشي، صفحه 172.

[3] رجوع شود به: عادل، اديب، زندگاني تحليلي پيشوايان ما، ترجمه دكتر اسدالله مبشري، صفحه 204 تا 211.

[4] رجال كشي، صفحه 441.

[5] رجال كشي، صفحه 433.

[6] ارشاد شيخ مفيد، جلد دو، صفحه 235.

[7] احتجاج طبرسي، جلد دو، صفحه 392.

[8] مناقب ابن شهر آشوب- جلد چهارم، صفحه 1- 220.