بازگشت

برفهاي ترديد آب شد


تا آن روز كه اسماعيل - بزرگترين فرزند امام صادق (ع) - در قيد حيات بود، گروهي از اصحاب تصور مي كردند، رهبري آينده ي شيعيان از آن او خواهد بود اما وي، در جواني و در زمان حيات پدر بزرگوارش دار فاني را وداع گفت. امام صادق (ع)، به ياران وفات او را خبر داد، حتي جنازه اش را به اصحاب و برخي بزرگان شيعه نشان داد، تا ريشه ي عقيده اي موهوم، و تصوري غير واقعي بخشكد، با اين حال عده اي با انگيزه ي مهدويت اسماعيل و يا بهانه هاي ديگر فرقه اي به نام، باطنيه، يا اسماعيليه، را در تاريخ تشيع پديد آوردند كه مسيري انحرافي از صراط مستقيم عترت پيامبر بود.

پس از مرگ اسماعيل، امام صادق (ع) به اصحاب خود فرصت داد تا درباره ي امام آينده سخن به ميان آورند. هر بار كه آنان با تعابير متفاوت از نام امام هفتم سؤال مي كردند، حضرت صادق (ع) با تصريح و در مواقعي با اشاره، اصحاب را به امام موسي بن جعفر عليهما السلام راهنمايي مي كرد. رواياتي در منابع مستند شيعه به چشم مي خورد كه امام كاظم (ع) از ابتدا براي برخي خواص شيعه به عنوان جانشين راستين و برحق امام صادق (ع) معين شده بود. روايت لوح نيز در ارتباط با اسامي مشخص امامان اين نكته را تاييد مي كند.

كليني در كتاب كافي، ذيل اشاره و نص بر امام كاظم (ع) از اصحاب و راويان امام صادق (ع) و يا امام موسي بن جعفر عليهما السلام سخن به ميان مي آورد كه; وقتي هفتمين امام دوران كودكي را مي گذراند، از پدرش امام پس از او را پرسيدند و آن حضرت اشاره به حضرت كاظم (ع) كرد.

فيض بن مختار، معاذ بن كثير، عبدالرحمن بن حجاج، مفضل بن عمرو، اسحاق بن جعفر، صفوان جمال، عيسي بن عبدالله، يعقوب سراج، سليمان بن خالد و ظاهر (خادم امام صادق (ع)) از جمله افرادي هستند كه اين خبر را روايت كرده اند. [1] .

فيض بن مختار مي گويد: وقتي ابوالحسن اول (امام هفتم) آمد، در محضر امام صادق (ع) بودم. او را در بغل گرفته، بوسيدم، امام ششم فرمود: «شما كشتي هستيد و اين فرزند ملاح (كشتي بان) شماست.» وي مي افزايد «در سال بعد به حج مشرف شدم و دو هزار اشرفي با خود داشتم، هزار دينار براي امام صادق (ع) و هزار دينار براي امام كاظم (ع) فرستادم. وقتي خدمت امام ششم شرفياب شدم، فرمود: اي فيض او را با من برابر دانستي؟ عرض كردم: اين كار را به خاطر فرموده ي شما انجام دادم، فرمود: به خدا سوگند من اين كار را نكردم بلكه خداي بلند مرتبه اين مقام را به وي اعطا كرده است.» [2] .


پاورقي

[1] اصول كافي، ج 2، ص 468 - 470.

[2] همان، ص 475 و الغيبة; نعماني، ص 324.