بازگشت

رهنمودهاي آگاهي بخش


خفقان حاكم بر سرزمين هاي اسلامي كه خلفاي غاصب عباسي براي شيعيان پديد آورده بودند، محيط بسيار ناامني به وجود آورده بود كه رسيدن به آرمان مقدس معنويت توسط امام در چنين شرايط نابسامان، خط مشي خاصي را مي طلبيد.

به دستور منصور - خليفه ي ستم گستر عباسي، جاسوس هاي فراواني مامور شدند تا در سراسر دنياي اسلامي به تجسس پرداخته، هر كجا به شيعيان دست يافتند، آنان را گردن بزنند. سرانجام وقتي كه امام كاظم (ع) به سن بيست سالگي رسيد، پدر بزرگوارش توسط منصور دوانيقي، در سن 65 سالگي، شهيد شد. در چنين اوضاعي هشام بن سالم با هوشياري و فراست خاصي در صدد بود، هفتمين ستاره ي ولايت را بشناسد و محبت ناشي از معرفت را نثار وي كند. خطاب به امام هفتم عرض كرد: فدايتان شوم، پدرتان به شهادت رسيد، امام پاسخ داد: بلي، پرسيد: بعد از امام صادق (پدر شما) رهبر ما چه كسي است؟ فرمود: اگر خواست خداوند بر اين تعلق گيرد، تو را هدايت مي كند. پرسيد: آيا شما پيشواي من مي باشيد؟ فرمود: چنين نمي گويم، هشام ادامه داد: آيا شما امام و رهبري داريد؟ موسي بن جعفر پاسخ داد: خير، امامي ندارم. در پايان اين گفتگو امام وي را مخاطب قرار داد و فرمود: به ديگران اخبار ما را بگو ولي هرگز موضوع شيوع پيدا نكند، چون مخاطراتي در پيش است. [1] از گفتگوي هشام با امام، چنين استفاده مي شود كه اختناق آن عصر بسيار شديد بود، تا آنجا كه امام موسي كاظم (ع) در منزل شخصي خويش و نزد يكي از شيعيان برگزيده و بهترين يارانش، پاره اي از مسايل اصلي را ناگفته گذاشت و هشام بن سالم را به عدم افشاي برخي حقايق دعوت كرد. در آن دوره ي فشار، هرگونه اقدام آشكار و برنامه اي كه حكومت منصور از آن آگاهي مي يافت، وضع جبهه ي حق و شيعيان را آشفته مي كرد، لذا امام هفتم دنباله ي برنامه ي عملي پدر را گرفت و با سياست ويژه اي كه از درايت و معنويت آن امام خبر مي داد، به پرتوافشاني پرداخت و شاگردان بسياري را در رشته هاي علوم ديني و فضايل و مكارم اسلامي پرورش داد.


پاورقي

[1] رجال كشي; ص 239 - 241. و بنگريد به; حياة الامام موسي بن جعفر; ج 1، ص 418 -419.