بازگشت

مرواريدها


ياران برجسته ي امام كاظم (ع) تداوم امامت را براي رهبري جامعه اصل مسلم اسلامي دانسته و در برابر امواج انحرافي كه خلفاي خلافكار و فرقه هاي گوناگون پديد مي آوردند، مقاومت مي كردند.

يونس بن عبدالرحمن; وي در اعتقاد به امامت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام چنان روشن بين و استوار بود كه كوچكترين نرمش و يا لغزشي را در مقابل منحرفان روا نمي شمرد و در برخورد با فرقه هايي چون واقفيه، موضع قاطعي داشت. او در پرتو انوار درخشان هفتمين و هشتمين فروغ امامت از چهره هاي درخشان جهان تشيع و شخصيتي ارزنده به شمار مي رود. حضرت امام رضا (ع) او را سلمان زمان خود دانسته و عموم علماي شيعه، تقوا و پاكي وي را ستوده و مقام علمي و فقهي وي را تصديق كرده و رواياتش را بدون هيچ گونه شبهه اي پذيرفته اند. او روز گار خود را غالباً با تاليف كتاب مي گذراند و سي كتاب در زمينه هاي گوناگون علوم اسلامي نوشته است. [1] .

محمد بن ابي عمير; در ميان شيعيان و جامعه ي تسنن از چهره هاي محبوب و عابد و پارسا محسوب مي شود. [2] او رواياتي از امام هفتم نقل كرده كه در آنها امام را با كنيه ابااحمد مخاطب قرار داده است. [3] وي 94 جلد كتاب در مباحث مختلف علمي، ديني و فقهي به رشته ي تحرير درآورد و مجموعه رواياتي كه نقل كرده به 654 حديث مي رسد. طي چهار سالي كه در زندان بود، نگاشته هاي وي از بين رفت و بعدها با تكيه بر حافظه و آنچه به راويان ديگر انتقال داده بود، روايت مي كرد.

سرانجام محمد بن ابي عمير مورد خشم دستگاه خلافت عباسي قرار گرفت; زيرا هارون اعتقاد داشت اسرار فعاليت سياسي و مبارزات مخفي شيعيان و اسناد ارتباط آنان با پيشواي هفتم در اختيار اوست. كشي به نقل از فضل ابن شاذان گفته است: «درباره ي ابن عمير نزد خليفه سعايت شد، او را دستگير كرده و از وي خواستند نام شيعيان و كساني كه با موسي بن جعفر عليهما السلام در ارتباط هستند به دستگاه خلافت تحويل دهد، وي امتناع كرد و از افشاي نام رابطين با امام اجتناب نمود، دژخيمان او را در ميان دو چوب قرار دادند. و براي اقرار گرفتن از نامبرده صدتازيانه بر بدنش زدند و چون از مقاومت دليرانه اش خسته شده و به خشم آمدند بيش از صدهزار درهم وي را جريمه كرده و تمام اموالش را مصادره كردند.» [4] .

محمد بن مفضل بن عمر جعفي; محمد را باب امام كاظم (ع) ناميده اند; او رابط ميان مردم و حضرت بود و فرزند مفضل است، كه امام صادق (ع) توحيد معروف خويش را به وي املاء فرمود.

محمد بن علي بن نعمان; كنيه اش ابوجعفر و لقب او مؤمن طاق بود - چون مغازه اش در كوفه زير طاقي قرار گرفته بود - از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم است. وي توان آن را داشت كه با هر مخالفي بحث كند و بر وي غالب گردد. [5] .

حسن بن محبوب; از راويان بزرگ است كه فقهاي شيعه در صحت احاديث او اجماع و خودش را توثيق كرده اند. او نزد امام هفتم و امام هشتم از احترام زيادي برخوردار بود و از اركان عصر خويش به شمار مي رفت، شيعيان اهل بيت از اطراف و اكناف دنياي اسلام به نزدش رفته و از فضل و دانش وي خصوصاً در فقه بهره مي گرفتند، تاليفات و تصنيفات وي را شيخ طوسي در فهرست خويش ذكر نموده است.

ابوعبدالله بن يحيي كاهلي اسدي; از اصحاب امام كاظم (ع) است كه نزد آن حضرت محترم بود و علماي رجال او را با منزلت و فضل مي دانند. حضرت موسي بن جعفر عليه السلام خطاب به علي بن يقطين كه در دستگاه هارون نفوذ سياسي داشت، فرمود: از كاهلي اسدي و خاندانش صيانت كنيد. من بهشت را برايتان ضمانت مي كنم. وي هم قبول كرد و ابن يقطين زندگي او و خاندانش را تامين مي كرد. [6] .

ابان بن عثمان بجلي; اهل كوفه بود و گاهي هم در بصره سكونت داشت. شيخ طوسي وي را از مواليان بجيله مي داند. گروهي از بصريان همچون ابوعبيده از وي حديث نقل كرده اند. ابان با حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام ارتباط داشته و در كتابهايش از آن حضرت رواياتي نقل كرده است. [7] .

عبدالله بن جندب، بجلي و كوفي است او منزلتي بلند نزد امام هفتم داشت و وكيل آن حضرت به شمار مي رفت، امام رضا سوگند ياد كرد كه; عبدالله بن جندب مورد رضايت خدا و رسول الله صلي الله عليه و آله و از مخبتين ماست. [8] .

هشام بن حكم; پرورش يافته مكتب امام صادق (ع) بود. او به خاطر دشمني با بني عباس سالها مخفيانه زندگي مي كرد و امام ششم او را نگهبان و گواهي دهنده بر راستي خويش مي دانست. بارها از سوي امام كاظم (ع) براي انجام كارهاي شخصي يا عمومي به عنوان وكيل تعيين شد. هارون كه در پي فرصتي بود تا هشام را به قتل برساند، جلسه اي با حضور دانشمندان وابسته در منزل يحيي برمكي ترتيب داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست، هشام با همه فراست و شجاعت، به آنچه اعتقاد داشت اعتراف كرد و از آن جلسه گريخت و از بغداد به كوفه رفت و در منزل بشير كه از شيعيان معروف بود وارد گرديد. او دانشمندي برجسته، متكلمي بزرگ و داراي بياني شيرين و رسا بود. [9] .

صالح بن واقدي; طبري مي گويد: خدمت امام موسي كاظم (ع) رسيدم، حضرت فرمود: هارون تو را زنداني مي كند و درباره من از تو مي پرسد، بگو او را نمي شناسم و آنگاه كه به زندان افتادي تو را آزاد مي كنم. و همين گونه هم شد. او با كمك امام به طرز شگفت انگيزي از زندان به مازندران (طبرستان) رفت. صالح بن واقدي مي گويد: چون به ديار خويش برگشتم، به خدا سوگند نه كسي از من خبر گرفت و نه از زنداني بودنم كسي جويا شد. [10] او به بركت كرامت امام از چنين دسيسه اي رهايي يافت و توانست مدتها در طبرستان به دفاع از حريم امامت بپردازد و بازوي ولايت را پاسداري نمايد.

صفوان بن يحيي; زماني كه صفوان فرزند يحيي به رشد عقلي رسيد و علوم عقلي را از پدر خويش فرا گرفت، در حوزه درس امام كاظم (ع) حاضر شده و از بيانات قدسي آن فروغ آسماني بهره مند گشت. او از فقيهان، محدثان و متكلمان كم نظير است. علاوه بر مقام شامخ علمي، جايگاه والايي در زهد، تقوا و عبادت داشت. صفوان را يكي از وكيلان و نايبان خاص امام دانسته اند و مي گويند او ضمن جمع آوري وجوهات شرعي، ماموريت خطير نشر روايات اهل بيت و هدايت شيعيان و مبارزه با خطوط انحرافي و التقاطي آن عصر را بر عهده داشت. [11] .

علي بن يقطين; از دوستان و علاقه مندان امام موسي (ع) بود، در دستگاه هارون به مقام وزارت رسيد. چندين مرتبه خواست از اين مقام استعفا بدهد، ولي حضرت مخالفت كرد. وي براي ارتباط با امام و كمك به شيعيان و حمايت از محبان آل عترت كه در فقر و ناداري بسر مي بردند، از ماموران مخفي استفاده مي كرد، اسماعيل بن سلان و فلان بن حميد از آن جمله اند كه فرزند يقطين آنان را احضار كرد و گفت دو مركب سواري تدارك ديده و از طريقي غير از راه معمول برويد تا به امام هفتم برسيد و نامه و مبالغي كه مي دهم تحويل آن حضرت به نحوي دهيد كه كسي متوجه نشود. [12] .

ابن بزيع; از اعيان و رجال شيعه و شاگردان امام كاظم (ع) است. طبق دستور امام در تشكيلات بني عباس شغل مهمي داشت و از مشاورين خاص دستگاه خلافت به شمار مي رفت. امور تعدادي از شيعيان جهان اسلام توسط وي اصلاح گشت. او به نيازمندان پناه مي داد و عاشقان اهل بيت را از گرفتاري مي رهانيد. [13] .

يعقوب بن داود; مردي با ايمان، پاك سرشت و نيكوكار بود. به دليل برخورداري از شهامت و روحيه مبارزاتي به اتفاق برادرانش در قيام ابراهيم فرزند عبدالله بن حسن شركت كرد و به همين دليل دستگير و زنداني گرديد و تا آخر خلافت منصور در حبس به سر برد. با روي كار آمدن مهدي عباسي آزاد شد. اين بار يعقوب تلاشهاي خود را در حمايت از خاندان عصمت و طهارت و توسعه اقتدار شيعيان به صورت نفوذ در دستگاه حكومت و قبضه كردن پنهاني قدرت ادامه داد و سرانجام به پست وزارت رسيد. به اين ترتيب توانست بسياري از مناصب مهم تحت قلمرو خلافت اسلامي را به علويان و سادات و برخي شيعيان تفويض كند. اين وضع دشمنان را نزد خليفه عباسي به سعايت و مذمت از وي واداشت و مهدي عباسي را به اين موضوع تهديد كردند كه سراسر كشور اسلامي در دست يعقوب و شيعيان است و با انقلابي سريع مي تواند بساط حكومت تو را سرنگون كنند. تبليغات زهرآگين دشمنان كار خود را كرد و موجب بركناري يعقوب و زنداني شدن او گرديد. [14] .


پاورقي

[1] جامع الرواة; محمد بن علي اردبيلي، ج 2، ص 356 -357 و نيز الكني و الالقاب، محدث قمي.

[2] فهرست شيخ طوسي، ص 265.

[3] معجم رجال حديث، ج 14، ص 301.

[4] اين واقعيت در رجال نجاشي، ص 229 و رجال كشي، ص 591 آمده است.

[5] رجال كشي، ص 186.

[6] راويان امام رضا (ع) در مسند الرضا، ص 361.

[7] همان، ص 15.

[8] منتهي الامال، ج 2، ص 276.

[9] رجال نجاشي، ص 305 و رجال كشي، ص 269.

[10] بحارالانوار، ج 48، ص 67.

[11] در مورد وي بنگريد به كتاب صفوان بن يحيي، شكوه ايمان، محمد اصغري نژاد.

[12] بحارالانوار، ج 48، ص 35.

[13] رجال نجاشي، ص 255.

[14] پيشواي آزاده; مهدي پيشوايي، ص 55.