بازگشت

توجه به معيارهاي عقلايي در مصرف


در راستاي دو اصل قبل، اين اصل نيز از سيره ي عملي امام استفاده مي شود كه در مصرف، بايد معقول عمل كرد؛ يعني بايد معيارهاي عقلي و عقلايي را در نظر گرفت و به تعبير ديگر، الگوي مصرف بايد كاملاً علمي و سنجيده باشد. بي توجهي به علم و عقل در مصرف، انسان را به بيراهه مي كشاند. براي نمونه، امام به فردي كه به خاطر ارزان و كم خرج بودن، الاغ را به عنوان مركب خود انتخاب كرده بود، اعتراض كرد و فرمود: اين اسراف است كه انسان سيزده دينار بابت الاغ بدهد و مركب متوسط ديگري مثل برذون را رها كند، در حالي كه خرج هر دو يكي است و برذون كارآيي بيشتري دارد، علاوه بر اينكه متناسب با شئون اجتماعي افراد است. [1] .

در مورد ديگري، اسحاق بن عمار از امام كاظم (ع) پرسيد: آيا كسي كه ده لباس دارد، اسراف كرده است؟ امام فرمود: خير، داشتن ده لباس اسراف نيست، بلكه اسراف آن است كه لباس حفظ خود را (لباس مخصوص مجالس، كه براي حفظ شخصيت و آبروي اجتماعي مي پوشي) در جاهاي كثيف استفاده كني. [2] .

امام به كسي كه منزل كوچك و تنگي براي زندگي خود انتخاب كرده بود، در حالي كه توان تهيه و استفاده از منزل بزرگ تر و وسيع تر را داشت، اعتراض كرد و فرمود: اگر پدر تو نادان بود، دليلي ندارد تو هم مثل او باشي. [3] .

امام همواره مي فرمود: «مِن فراهة الرجلِ اَن يكونَ دوابّه سِمانا و سمعتُه يقول: ثلاثةٌ مِن مَروّه: فراهةِ الدابّة و حُسنُ وجهِ المملوكِ و الفرسُ السري» [4] حضرت نشانه هاي خوش بختي و رفاه انسان را در دنيا داشتن مركبي چالاك و منزلي وسيع و مملوكي زيبا ذكر مي كند. اين ها بيانگر توجه اسلام به نيازهاي مادي انسان است. چنين است كه اسلام ديني جامع و كامل است و عمل به آن تضمين كننده ي خوش بختي دنيا و آخرت.

نمونه ي ديگري كه نشان مي دهد امام در مصرف، معيارهاي علمي را در نظر مي گيرد، انتخاب نوع غذاست. امام با علم و آگاهي فوق العاده ي خود، به خواص و فوايد ميوه ها و غذاهاي گوناگون آشناست و طبق علم خود عمل مي كند. از اين رو، در برخي موارد، از غذاهاي خاصي استفاده مي كرد؛ مثلاً، وقتي مي خواست حجامت كند، پيش از آن گوشت ماهي مصرف مي كرد كه در عمليات خون سازي در بدن بسيار مؤثر است.


پاورقي

[1] عزيزالله عطاردي، پيشين، ج 3، ص55.

[2] محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، كويت، مكتبةالالنين، ج 4، ص322.

[3] محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 6، ص525.

[4] عزيزالله عطاردي، پيشين، ج 3، ص23.