بازگشت

رعايت شخصيت و شئون اجتماعي افراد در مصرف


حفظ آبرو و شخصيت اجتماعي انسان همواره مورد توجه اسلام بوده است. توصيه هايي كه اسلام در مصرف دارد بيشتر براي حفظ شخصيت و اقدام اجتماعي افراد است. اسلام مسلماني را كه در چشم ديگران حقير و پست جلوه كند، نمي پسندد. امام در مورد فلسفه ي پوشيدن لباس، به اين مسئله توجه كرده و فرموده است: هر گاه يكي از شما لباس جديدي مي پوشد، دست خود را روي لباس بكشد و بگويد: «الحمدُ لله الذي كساني ما اُواري به عورتي و اَتجمَّلُ بِه بينَ النّاسِ...» [1] سپاس خدا را كه زشتي هاي مرا پوشاند و لباسي داد كه خود را بين مردم زيبا جلوه دهم.

حضرت فلسفه ي پوشيدن لباس را رعايت حجاب و پوشاندن زشتي ها مي داند، علاوه بر آن، لباس را وسيله ي زيبا جلوه دادن انسان در مقابل ديگران معرفي مي كند. انسان با پوشيدن لباس، خود را براي ديگران زيبا و مورد پسند جلوه مي دهد. قطعاً روابط اجتماعي آن گاه كه بر محور محبت و احترام متقابل صورت گيرند، با دوام تر خواهند بود و از راه كارهاي ايجاد محبت، رعايت زيبايي و جمال ظاهري و بهداشت جسماني است، به شرط آنكه افراط و تفريط صورت نگيرد.

در مورد ديگري امام به حسن بن مختار مي فرمايد: براي من قلنسوه (كلاه، سرپوش) درست كن و آن را مصنوعي درست نكن؛ چون آقايي مثل من لباس مصنوعي نمي پوشد. (اعمل لي قلنسوةً، لاتكون مصنعةً فَاِن السيد مِثلي لايَلبسُ المَصنعَ). [2] .

در موارد ديگري امام به شيعيان خود خطاب مي كند كه «يا معشرَ الشيعةِ اِنّكم قومٌ عاداكم الخلقُ فتزيّنوا لهم بما قَدّرتم عليه...»؛ [3] اي شيعيان! شما دشمنان زيادي داريد. پس در مقابل دشمن، خود را حقير جلوه ندهيد، بلكه با سيادت و آقايي در جامعه ظاهر شويد و تا آنجا كه مي توانيد، خود را زيبا و وجيه نشان دهيد.

گاه پوشيدن لباس هاي كثيف و مندرس يا استفاده از مركب هاي پست در حالي كه انسان قادر به تهيه ي نوع برتر آن است، موجب مي شود كه انسان در چشم ديگران حقير و نامقبول جلوه كند و نتواند مسئوليت و رسالت اجتماعي خود را به خوبي ايفا كند.

امام به يكي از يارانش به نام عبدالله جبلي كناني، كه يك ماهي در دست گرفته بود و در كوچه و بازار در حال حركت بود، فرمود: آن را بينداز، چون من ناپسند مي بينيم كه شخص بزرگواري چون تو چنين كار حقيري انجام دهد. [4] .


پاورقي

[1] علي بن عيسي اربلي، پيشين، ج 2، ص770.

[2] عزيزالله عطاردي، پيشين، ج 3، ص49.

[3] محمدبن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 6، ص480.

[4] همان، ص481.