بازگشت

امام و مبارزه با ترويج افكار باطل


هشام بن سالم مي گويد: من و ابوجعفر (مؤمن طاق) بعد از وفات امام صادق (ع) در مدينه بوديم. مردم مي گفتند: بعد از امام صادق (ع)، عبدالله امام است، زيرا او پسر بزرگ است. ما بر عبدالله وارد شديم، ديديم مردم گرد او جمع شده اند. ما چنان كه قبلاً از پدرش مي پرسيديم، در مورد زكات و مقدار آن از او پرسيديم، گفت: در دويست درهم، پنج درهم و در صد درهم، دو و نيم درهم. گفتيم: حتي مرجئه هم چنين حرفي نزده است، در حالي كه حيران بوديم از نزد او بيرون آمديم. من و ابوجعفر در كوچه هاي مدينه سرگردان بوديم و نمي دانستيم كجا برويم و از چه كسي بپرسيم. با خود گفتيم: آيا به سوي مرجئه رويم يا به سوي قدريه يا زيديه يا معتزله و يا خوارج؟ در درياي اين افكار غوطه ور بوديم كه پيرمردي به من اشاره كرد تا همراهش بروم. با نگراني از اين كه مبادا اين پيرمرد از اعوان و انصار دستگاه خلافت باشد، به دنبالش راه افتادم. پيرمرد مرا به خانه ي موسي بن جعفر (ع) هدايت كرد.

حضرت خطاب به من فرمود: به سوي من بيا نه به سوي مرجئه و نه قدريه و نه زيديه و نه معتزله و نه خوارج، به سوي من. [1] .


پاورقي

[1] همان، ص 221.