بازگشت

پرتوي از سيره و سيماي امام موسي كاظم


حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام، معروف به كاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يكشنبه 7 صفر سال 128 قمري در روستاي «ابواء»، دهي در بين مكه و مدينه، متولد گرديد. نام مادر آن حضرت، حميده است. آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمري، در زندان هارون الرشيد عباسي در بغداد، در 55 سالگي به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد. مرقد شريفش در كاظمين، نزديك بغداد، زيارتگاه شيفتگان حضرتش مي باشد.

امام موسي بن جعفر همان راه و روش پدرش حضرت صادق عليه السلام را بر محور برنامه ريزي فكري و آگاهي عقيدتي و مبارزه با عقايد انحرافي، ادامه داد. آن حضرت با دلائل استوار، بي مايگي افكار الحادي را نشان مي داد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه مي ساخت. كم كم جنبش فكري امام عليه السلام درخشندگي يافت و قدرت علمي اش دانشمندان را تحت الشعاع خود قرار داد. اين كار بر حاكمان حكومت عباسي سخت و گران آمد و به همين دليل با شيفتگان مكتبش با شدت و فشار و شكنجه برخورد كردند. از اين رو امام كاظم عليه السلام به يكي از شاگردان معروفش به نام هشام هشدار داد به خاطر خطرهاي موجود، از سخن گفتن خودداري كند و هشام هم تا هنگام مرگ خليفه از



[ صفحه 218]



بحث و گفتگو خودداري كرد.

ابن حجر هيثمي گويد:

«موسي كاظم وارث علوم و دانشهاي پدر و داراي فضل و كمال او بود وي در پرتو عفو و گذشت و بردباري فوق العاده كه در رفتار با مردم نادان از خود نشان داد. لقب كاظم يافت، و در زمان او هيچ كس در معارف الهي و دانش و بخشش به پايه ي او نمي رسيد.» [1] .

امام كاظم عليه السلام در برابر دستگاه ظلم و ستم عباسي موضع سلبي و منفي را در پيش گرفت و دستور داد تا شيعيان در دعاوي و منازعات خود، به دستگاه دولتي روي نيارند و به آنان شكايت نبرند و سعي كنند با قرار دادن قاضي تحكيم در ميان خويش، منازعات را فيصله دهند. امام عليه السلام درباره ي حاكمان غاصب زمانش فرمود: «هر كس بقاي آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر كس از آنان باشد وارد آتش گردد.» بدين وسيله آن حضرت، خشم و نارضايتي خود را از حكومت هارون پياپي ابراز مي فرمود و همكاري با آنان را در هر صورت حرام مي دانست و اعتماد و تكيه بر آنان را منع مي كرد و مي فرمود: و لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار [2] «بر آنان كه ستمكارند تكيه مكنيد كه گرفتار دوزخ مي شويد.»

امام كاظم عليه السلام علي بن يقطين، يكي از ياران نزديك خويش را از اين فرمان استثنا كرد و اجازت داد تا منصب وزارت را در روزگار هارون عهده دار گردد و پيش از او، منصب زمامداري را در ايام مهدي بپذيرد. او نزد امام موسي عليه السلام رفت و از او اجازت خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترك كند، اما امام او را از اين كار بازداشت و به او گفت: «چنين مكن، برادران تو به سبب تو عزت دارند و به تو افتخار مي كنند، شايد به ياري خدا بتواني شكسته اي را درمان كني و دست بينوائي را بگيري يا به دست تو، مخالفان خدا درهم شكسته شوند. اي علي! كفاره و تاوان شما، خوبي كردن به برادران است. يك مورد را براي من تضمين كن. سه مورد را برايت تضمين مي كنم، نزد من ضامن شو كه هر يك از دوستان ما را ديدي نياز او را برآوري و او را گرامي داري و من ضامن مي شوم كه هرگز



[ صفحه 219]



سقف زنداني بر تو سايه نيفكند و دم هيچ شمشير به تو نرسد و هرگز فقر به سراي تو پاي نگذارد. اي علي! هر كس مؤمني را شاد سازد، اول خداي را و دوم پيامبر را و در مرحله ي سوم ما را شاد كرده است.»


پاورقي

[1] سيره ي پيشوايان، ص 416.

[2] سوره ي هود، آيه 113.