بازگشت

صفات برجسته ي امام كاظم


حضرت امام موسي كاظم عليه السلام عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخي ترين و كريم ترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مي گذشت نمازهاي نافله را به جا مي آورد و تا سپيده ي صبح به نماز خواندن ادامه مي داد و هنگامي كه وقت نماز صبح فرامي رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مي كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مي كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مي شد و هر گاه قرآن مي خواند مردم پيرامونش جمع مي شدند و از صداي خوش او لذت مي بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مي شد، و به خاطر تسلط بر نفس و فروبردن خشم، به كاظم مشهور گرديد.

مردي از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مي آزرد و علي عليه السلام را دشنام مي داد. برخي از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه ده تا او را بكشيم، ولي حضرت به شدت از اين كار نهي كرد و آنان را شديدا سرزنش فرمود. روزي سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه ي وي شد. آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولي امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتي به او رسيد، پياده شد و نزد وي نشست و با او به شوخي پرداخت. آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدي؟ گفت: صد دينار. فرمود: حال انتظار داري چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آن جا آن مرد را ديد كه نشسته است. وقتي آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مي داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد. يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مي گفتي. او نيز به دشنام آنها و به دعا براي امام موسي عليه السلام پرداخت. امام عليه السلام نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او



[ صفحه 221]



را داشتند فرمود: آيا كاري كه شما مي خواستيد بكنيد بهتر بود يا كاري كه من با اين مبلغ كردم؟

و بسياري از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايي آن حضرت بر سختي ها و چشم پوشي ايشان از مال دنيا اشارت مي كند، نشانگر كمال انساني و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.