بازگشت

بخشندگي امام كاظم


يك روز منصور دوانيقي از امام (عليه السلام) خواست كه در روز نوروز، در مجلس خليفه حاضر شود و مردم، عيد را به او تبريك بگويند و هدايايي را كه مي آورند، حضرت جمع آوري كند.

امام كاظم (عليه السلام) هر چقدر تلاش كرد كه در اين مجلس حضور نداشته باشد، منصور قبول نكرد و گفت: «بايد بپذيري و حتما در مجلس حضور داشته باشي.»

حضرت به ناچار قبول كرد و در مجلس حاضر شد. فرماندهان لشكر و بزرگان مي آمدند و عيد را تبريك مي گفتند و هداياي خود را نيز تقديم مي كردند.



[ صفحه 23]



منصور خدمتكاري را موظف كرده بود كه تمام مدت، كنار حضرت بايستد و ليستي از هدايايي كه مي آورند، تهيه كند.

آخرين كسي كه براي عرض تبريك آمد، پيرمردي بود. وقتي كه حضور امام كاظم (عليه السلام) رسيد، عرض كرد:

«اي فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و اله»! من مرد فقيري هستم. مالي و ثروتي نداشتم تا براي شما هديه اي بياورم. اما سه بيت شعر را كه جدم در مرثيه ي جد بزرگوارت حسين بن علي (عليه السلام) سروده را تقديم مي كنم.»

بعد سه بيت شعر را خواند.

حضرت فرمود: «هديه ات را قبول كردم، بنشين كه خداوند به تو بركت دهد.»

سپس امام موسي كاظم (عليه السلام) به خدمتكار منصور فرمود:

«نزد امير برو و به او بگو كه چقدر هديه و پول جمع شده است و بپرس كه اين هدايا را چه كار بايد كرد.»

خدمتكار رفت و بعد از مدتي برگشت و گفت: «منصور مي گويد: تمام آنها را به شما بخشيدم، هر طوري كه مي خواهيد خرج كنيد.»



[ صفحه 24]



در اين هنگام، حضرت به آن مرد پير فرمود:

«همه ي اين هدايا و پول ها را بردار و ببر كه من همه را به تو بخشيدم.» [1] .



[ صفحه 25]




پاورقي

[1] منتهي الآمال، ج 2.