بازگشت

فرزند واقعي پيامبر


هارون كه از عباسيون بود به حكم قرابتي كه ميان عباس، جد هارون و بني هاشم بود همواره از روي انتساب خود به مقام رسالت فخر فروشي مي كرد.

روزي وارد شهر مدينه شد و رهسپار زيارت قبر مطهر رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم شد.

هنگامي كه به حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، انبوه جمعيت از قريش و قبائل ديگر در آنجا گرد آمده بودند.

هارون رو به قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نموده، گفت:

« السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابن عم! »

« درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پسر عمو! »

او در ميان آن جمعيت زياد، نسبت عموزادگي خود را با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به رخ مردم مي كشيد و عمدا به آن افتخار مي نمود تا مردم بدانند خليفه پسر عموي پيامبر است!



[ صفحه 76]



در اين هنگام پيشواي هفتم كه در آن جمع حاضر بود، از هدف هارون آگاه شده نزديك قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفت و با صداي بلند فرمود:

« السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابة. »

« درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پدر جان! »

هارون از اين سخن راست رنجيد و رنگ صورتش متغير شد و بي اختيار گفت:

« واقعا اين افتخار بزرگي است. » [1] .



[ صفحه 77]




پاورقي

[1] شيخ مفيد، الارشاد، ص 298 - ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 6، ص 164 - ابن كثير، البداية و النهاية، ط 2، ج 10، ص 183.