بازگشت

اوج معنويت


شيخ صدوق به نقل از پدر عبدالله قزويني مي نويسد:

روزي نزد فضل بن ربيع رفتم. ديدم بالاي بام خانه اي نشسته است.

به من گفت: « نزديك بيا ».

نزد او رفتم تا در برابرش رسيدم. گفت:

« از اين روزنه داخل اين اتاق را نگاه كن ».

به داخل اطاق نگريستم ولي مقصود او را نفهميدم.

گفت: « در داخل تاريكي و در قعر سياه چال چه مي بيني؟ »

چون با دقت نظر كردم گفتم:

« جامه اي بر روي زمين افتاده است. »

- درست نگاه كن.

چون نيك نظر كردم گفتم:

- گويا مردي در حال سجده است.

- او را مي شناسي



[ صفحه 88]



- نه

- اين مرد مولاي توست!

- مولاي من؟

- آري!

- مولاي من كيست؟

- خود را به ناداني مي زني؟

- نه، من مولايي براي خود نمي شناسم.

فضل بن ربيع گفت:

« اين مرد، مولاي تو موسي بن جعفر است.

من شب و روز او را تحت نظر قرار دادم. او را غير از اين حال سجده كه ديدي نديده ام. او نماز صبح را در اول وقتش مي خواند، سپس بعد از نماز تا طلوع خورشيد مشغول دعا و تعقيبات نماز است. سپس به سجده مي رود، و همچنان تا ظهر در سجده است.

سپس برخاسته و بدون تجديد وضو مشغول نماز ظهر مي شود. من از خواندن نماز ظهر او بدون اين كه تجديد وضو كرده باشد مي فهمم كه در حال سجده به خواب نمي رود و چرت نمي زند.

او به همين ترتيب مشغول عبادت است تا از نماز عصر فارغ مي شود.

پس از نماز عصر، به سجده مي رود و همواره در سجده



[ صفحه 89]



است تا خورشيد غروب كند.

پس از غروب، بر مي خيزد و نماز مغرب را مي خواند بي آنكه براي قضاي حاجت برود و همچنان مشغول نماز و تعقيبات است تا اين كه نماز عشا را مي خواند، و بعد از نماز عشا، غذاي اندكي كه برايش آورده مي شود را ميل مي كند.

سپس بدون اين كه تجديد وضو كند بر مي خيزد و همواره در دل شب مشغول نماز است تا اين كه اول اذان صبح فرا مي رسد.

اين روش، از حدود يك سال تا كنون كه او را به من سپرده اند، برنامه ي شبانه روزي اوست. »

چون كلام فضل بن ربيع به اينجا رسيد گفتم:

« اي فضل! از خدا بترس! مبادا اين آقا را اذيت كني و يا ناراحتش كني كه موجب زوال نعمت از تو مي شود. »

فضل جواب داد:

« از جانب دستگاه خلافت مكرر پيغام داده اند كه اين مرد را از بين ببرم ولي من هرگز چنين نخواهم كرد، گرچه به قيمت جانم تمام شود. » [1] .



[ صفحه 90]




پاورقي

[1] ارشاد، شيخ مفيد، ج 231،2 - انوار البهيه، محدث قمي، ص 294.