بازگشت

مرثيه ي امام موسي بن جعفر




زنداني كه غير خدا در نظر نداشت

عمري شكنجه ديد و كس از او خبر نداشت



هر روز روزه بود، ولي موقع غروب

جز تازيانه، آب و غذايي دگر نداشت



اي فاطمه! به جان تو سوگند، روزگار

زنداني از عزيز تو مظلوم تر نداشت



جان داد با شكنجه، ولي مصلحت چه بود

زنجير را ز پيكر مجروح برنداشت



جسمش به تخته پاره و بر دوش چارتن

آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت



شمعي خموش، سوخت به دامان تيرگي

آن قدر گريه كرد كه اشكي دگر نداشت [1] .





[ صفحه 94]




پاورقي

[1] غلامرضا سازگار.