بازگشت

اين لباس را نگهدار!


علي بن يقطين يار وفادار امام كاظم عليه السلام با جلب توجه هارون الرشيد، توانسته بود در دستگاه خلافت او نفوذ كند و وزارت كشور پهناور اسلامي را به نفع شيعيان به عهده گيرد.

ناگفته پيداست كه هارون از تشيع علي بن يقطين بي اطلاع بود و لذا كوچك ترين بي احتياطي او مي توانست به قيمت جانش تمام شود.

يك سال هارون تعدادي لباس به عنوان خلعت به علي بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكي رنگ زربفت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مي خورد.

علي اكثر آن لباس ها را كه لباس گران قيمت زربفت نيز جزء آن ها بود، به امام كاظم عليه السلام اهدا كرد و همراه لباس ها اموالي را نيز كه قبلا طبق معمول به عنوان « خمس » آماده كرده، به محضر آن حضرت فرستاد.

حضرت عليه السلام همه ي اموال و لباس ها را پذيرفت، ولي آن يك لباس مخصوص را پس فرستاد، و طي نامه اي نوشت:

« اين لباس را نگهدار، از دست مده، زيرا در حادثه اي كه



[ صفحه 102]



برايت پيش خواهد آمد به دردت مي خورد ».

علي بن يقطين از راز رد آن لباس ويژه آگاه نشد ولي آن را بنا به سفارش امام عليه السلام حفظ كرد.

اتفاقا روزي وي يكي از خدمتگزاران خاص خود را به علت كوتاهي در انجام وظيفه، تنبيه و از كار بر كنار كرد.

آن شخص كه از ارتباط علي با امام كاظم عليه السلام و اموال و هدايايي كه او براي حضرت مي فرستاد آگاهي داشت، از علي نزد هارون سعايت كرد و گفت:

« او معتقد به امامت موسي بن جعفر است و هر ساله خمس اموال خود را براي او مي فرستد و در كمك به شيعيان او مي كوشد ».

آنگاه داستان لباس ها را گواه و شاهد صدق مدعاي خود گرفت و گفت:

« اگر باور نداري، بدان كه لباس مخصوصي را كه در فلان روز به او اهدا كرده بودي اكنون به موسي بن جعفر هديه داده است. »

هارون از شنيدن اين خبر به شدت خشمگين شد و گفت:

« اگر ادعاي تو راست باشد خون او را خواهم ريخت ولي ابتدا بايد در اين مورد تحقيق كنم ».

مرد خائن كه از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد گفت: « مطمئن باشيد كه تمام سخنانم راست و درست است ».

پس هارون بلافاصله علي را احضار كرد و آن لباس



[ صفحه 103]



مخصوص را از او طلب كرد.

علي بن يقطين گفت: « آن را در يك بقچه گذاشته ام و اكنون محفوظ است ».

هارون گفت: « فورا آن را بياور! »

علي فورا يكي از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت:

« به فلان اطاق خانه ي ما برو و كليد آن را از صندوقدار بگير و در اطاق را باز كن و سپس در فلان صندوق را باز كن و بقچه اي را كه در داخل آن است با همان مهري كه دارد به اينجا بياور ».

طولي نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلا مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد.

هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سر آن را باز كنند. وقتي كه بقچه را باز كردند ديد همان لباس است كه عينا تا شده و باقي مانده است!

خشم هارون فرو نشست و به علي گفت:

« بعد از اين هرگز سخن هيچ سخن چيني را درباره ي تو باور نخواهم كرد ».

آنگاه دستور داد جايزه ي ارزنده اي به علي دادند و شخص سخن چين را به سختي تنبيه كردند! [1] .



[ صفحه 104]




پاورقي

[1] شيخ مفيد، الارشاد، ص 293 - شبلنجي، نور الأبصار، ص 150 - ابن صباغ مالكي، الفصول المهمه، ص 218 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 289 - طبرسي، اعلام الوري، ج 2، ص 293.