بازگشت

شناخت مختصري از زندگاني امام كاظم


نام او « موسي » و لقب مباركش « كاظم » است.

مادر بزرگوارش بانويي با فضيلت به نام « حميده » است. هم او كه امام باقر عليه السلام در شأنش فرمود:

« حميدة في الدنيا، محمودة في الآخرة »

« تو ستوده باشي در دنيا و پسنديده باشي در آخرت »

پدر بزرگوار امام كاظم عليه السلام، پيشواي ششم شيعيان و رئيس مذهب، يعني امام صادق عليه السلام مي باشد كه مستغني از توصيف است.

از سال 148 ه ق كه امام صادق عليه السلام به شهادت رسيد، دوران امامت حضرت كاظم عليه السلام آغاز گرديد.

هنگام رحلت امام صادق عليه السلام منصور دوانيقي، خليفه ي مشهور و ستمگر عباسي در اوج قدرت و تسلط بود.

منصور كسي بود كه براي تثبيت پايه هاي حكومت خود، انسان هاي فراواني را به قتل رسانيد. او در اين راه نه تنها شيعيان،



[ صفحه 14]



بلكه فقها و شخصيت هاي بزرگ جهان تسنن را نيز كه با او مخالفت مي ورزيدند، سخت مورد آزار قرار مي داد، چنانكه « ابوحنيفه » را به جرم اينكه بر ضد او فتوا داده بود، شلاق زد و به زندان افكند!

امام موسي بن جعفر عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سن بيست سالگي با چنين زمامدار ستمگري روبه رو گرديد كه حاكم بلامنازع قلمرو اسلامي به شمار مي رفت.

منصور وقتي كه توسط « محمد بن سليمان » (فرماندار مدينه) از درگذشت امام صادق عليه السلام آگاه شد طي نامه اي به وي نوشت: « اگر جعفر بن محمد، شخصي را جانشين خود قرار داده، او را احضار كن و گردنش را بزن »!

طولي نكشيد كه گزارش فرماندار مدينه به اين مضمون به بغداد رسيد:

« جعفر بن محمد، ضمن وصيتنامه ي رسمي خود، پنج نفر را به عنوان وصي خود برگزيده كه عبارتند از:

1- خليفه ي وقت، منصور دوانيقي!

2- محمد بن سليمان (فرماندار مدينه و خود گزارش دهنده)!

3- عبدالله بن جعفر بن محمد (برادر بزرگ امام كاظم)

4- موسي بن جعفر

5- حميده « همسر امام صادق عليه السلام » ».

فرماندار در ذيل نامه كسب تكليف كرده بود كه كدام يك



[ صفحه 15]



از اين افراد را بايد به قتل برساند؟!

منصور كه گيج شده بود و هرگز تصور نمي كرد با چنين وضعي روبه رو شود، فوق العاده خشمگين گرديد و فرياد زد:

« اينها را نمي شود كشت! » [1] .

البته معلوم است كه اين وصيت نامه ي امام عليه السلام يك حركت سياسي بود تا جان جانشين واقعي خود را از نقشه هاي شوم و خطرناك منصور حفظ كند.



[ صفحه 16]




پاورقي

[1] عبدالرحمن السيوطي، تاريخ الخلفاء، بغداد، مكتبة المثني، ص 259.