بازگشت

هجران




بار الها سير شد از زندگاني جانم امشب

تنگ گرديده دلم از دوري طفلانم امشب



چارده سال است بي جرم و گنه زندانيم من

كن خلاصم يا رب از اين گوشه ي زندانم امشب



رو صبا اندر مدينه، دخترم معصومه را گو

جان بابا از فراق روي تو گريانم امشب



من كه مي ميرم رضا جان گر بيايي، ور نيايي

مي كشد هجران تو آخر مرا مي دانم امشب



[ صفحه 138]