بازگشت

اخلاق نيك امام


در مدينه شخصي از نوادگان عمر بن خطاب با امام صادق عليه السلام دشمني مي كرد و به طور مكرر با كمال گستاخي از آن حضرت و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بدگويي مي نمود.

چند نفر از ياران امام كاظم عليه السلام به آن حضرت عرض كردند:

« اي آقاي ما! اجازه بده تا اين نامرد تبهكار را سر به نيست كنيم و از شرش آسوده گرديم. »

امام كاظم عليه السلام آنها را به شدت از اين كار بر حذر داشت و فرمود: « او اكنون كجاست؟ »

گفتند: « در مزرعه ي خود مشغول كشاورزي است »

امام عليه السلام بر مركب خود سوار شد و به سراغ او رفت.

وقتي كه به مزرعه ي او رسيد، مرد گستاخ با ناراحتي فرياد زد: « آهاي! كشت و كار ما را پامال نكن! »

حضرت موسي بن جعفر عليه السلام همچنان به طرف او حركت كرد.

وقتي به او رسيد فرمود: « خسته نباشي! »



[ صفحه 31]



سپس با چهره اي خندان احوال او را پرسيد و فرمود:

« تا كنون چه قدر براي آباداني مزرعه ات خرج كرده اي؟ »

- صد دينار

- اميد داري چه قدر محصول برداري؟

- نمي دانم. من كه علم غيب ندارم!

- من مي گويم، ولي ابتدا تو بگو چه قدر اميد داري كه برداشت كني؟

- اميدوارم 200 دينار برداشت كنم.

امام كاظم عليه السلام كيسه اي كه محتوي 300 دينار طلا بود به او داد و فرمود: « اين را بگير! خداوند آنچه را كه اميد برداشت از اين مزرعه داري را نيز به تو بدهد! »

مرد گستاخ در برابر حسن اخلاق امام كاظم عليه السلام گيج و مبهوت شده بود، چنان تحت تأثير قرار گرفت كه همان لحظه به عذرخواهي از امام عليه السلام پرداخت و اظهار ندامت و شرمندگي نمود و ملتمسانه از حضرت خواست تا او را به خاطر جسارت هايش ببخشد.

امام كاظم عليه السلام در حالي كه با لبخند شيرين خود نشان مي داد كه او را بخشيده است از آنجا گذشت.

چند روزي نگذشت كه اصحاب امام كاظم عليه السلام ديدند، آن مرد عمري در مسجد به محضر امام عليه السلام آمد و با كمال خوش رويي و ادب به امام عليه السلام نگريست و گفت:



[ صفحه 32]



« ألله اعلم حيث يجعل رسالته » [1] .

« خداوند آگاهتر است كه رسالتش را در وجود چه كسي قرار دهد (و چه شخصي را امام و رهبر قرار دهد). »

اصحاب امام عليه السلام با تعجب ديدند كه برخورد مردي كه تا ديروز به امام و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام گستاخي و بي ادبي مي كرد، به كلي عوض شده است.

مرد كشاورز بار ديگر امام عليه السلام را ستود و سؤالاتي مطرح كرد و پس از شنيدن پاسخ هاي امام عليه السلام رفت.

امام كاظم عليه السلام هنگام بازگشت به خانه، به اصحاب خويش فرمود: « اين همان شخصي بود كه شما از من اجازه مي خواستيد تا او را بكشيد. اينك از شما مي پرسم كدام يك از اين دو راه بهتر بود؟ آنچه شما مي خواستيد يا آنچه من انجام دادم؟

من با دادن مبلغي پول كارش را سامان دادم و روان و جان بيمارش را اصلاح نمودم » [2] .



[ صفحه 33]




پاورقي

[1] سوره ي انعام، آيه 124.

[2] سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 7. مرحوم طبرسي، اعلام الوري؛ ج 2، ص 296.