بازگشت

امام موسي كاظم و حاكمان عباسي


امام موسي كاظم عليه السلام در سال 148 هـ. ق و هنگامي كه 20 ساله بود، عهده دار مقام امامت شد. حاكم آن زمان، ابوجعفر عبدالله منصور دوانيقي بود كه در سال 158 هـ. ق در گذشت و پس از او، مهدي، هادي و هارون به خلافت رسيدند كه با دوران امامت امام موسي كاظم عليه السلام هم زمان بودند. [1] سخت ترين دوران، دوره 13 ساله خلافت هارون الرشيد بود. هارون و دستگاه حكومتي عباسيان، پيوسته مراقب امام كاظم عليه السلام بودند و همواره درباره فعاليت هايش به ايشان تذكر مي دادند و كارهاي امام را محدود مي كردند و وي را از بر قراري ارتباط با مردم باز مي داشتند. [2] از نظر دستگاه حكومت، رابطه افراد با آن حضرت، هزينه هاي گزاف و محروميت هاي فراواني براي مردم در پي داشت. [3] .



[ صفحه 21]



امام موسي بن جعفر عليه السلام از حداقل حقوق و شهروندي محروم بود و حتي در درون خانه و حريم خانوادگي اش نيز امنيت و آرامش نداشت. در هر ساعت از شبانه روز، هر گونه كه مي خواستند، به خانه امام هجوم مي بردند و او را دستگير مي كردند. به همين دليل، سالهاي طولاني از عمر آن حضرت در زندانهاي عباسيان سپري شد. [4] .

عباسيان در برابر مخالفانشان، خشن و بي رحم بودند و در سركوب آنان، از هيچ جنايتي روگردان نبودند. البته چون حفظ افكار عمومي بر ايشان اهميت داشت و ضامن بقايشان به شمار مي رفت، سياست آنان آميزه اي از خشونت، ايجاد ترس و عوام فريبي بود. [5] .

امام كاظم عليه السلام در جامعه نفوذ گسترده علمي و معنوي داشت. [6] از همين رو، مشكل تراشي آنان براي امام، همواره با تبليغات دروغين و رفتارهاي فريب كارانه همراه بود. در اين ميان، امام بايد چنان مدبرانه رفتار مي كرد تا هم توطئه هاي پنهان دشمن را ناكام گذارد و هم بهانه اي به دست آنان ندهد؛ هم جان و مال و ناموس خود، ياران، شاگردان و بستگانش محفوظ بماند و هم دستاوردهاي مكتب اهل بيت عليهم السلام باقي ماند و به نسل هاي آينده برسد.

به هر حال، امام موسي كاظم عليه السلام با سخت ترين دوران 250 ساله حيات امامان دوازده گانه روبه رو بود و حقايق تلخ و تكان دهنده اي از رفتارهاي كينه توزانه خلفاي عباسي با امام هفتم در تاريخ ثبت شده است.



[ صفحه 22]




پاورقي

[1] تاريخ بغداد، ج 13، ص 24؛ ج 14، ص 6، شماره 7347؛ طبري، تاريخ طبري، تحقيق: جمعي از علماء، بيروت، مؤسسه الأعلمي، بي تا، ج 6، ص 431؛ احمد بن اسحاق يعقوبي، تاريخ يعقوبي، قم، شريف الرضي، 1373 هـ. ق، ج 2، صص 415 - 364؛ علي بن الحسين مسعودي، التنبيه و الأشراف، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، 1365، ص 328؛ ابوالفداء اسماعيل بن كثير دمشقي، البداية و النهاية، تحقيق: علي شيري، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408 هـ. ق، چ 1،ج 10، ص 197؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء التراث العربي 1385 هـ. ق، ج 16، ص 125؛ محمد تقي شوشتري، شرح نهج البلاغه موسوم به بهج الصباغه، تهران، اميركبير، 1376، چ 1، ج 3، ص 285؛ عبدالحليم الجندي، الأمام جعفر الصادق، به كوشش: محمد توفيق عويصم، قاهره، شوراي عالي امور اسلامي جمهوري عربي، 1397 هـ. ق، ص 372.

[2] الصواعق المحرقه، ص 202.

[3] الأمام جعفر الصادق، ص 372، علي بن محمد ابن صباغ مالكي، الفصول المهمه، نجف، حيدريه، 1381 هـ. ق، چ 2، صص 220 - 216.

[4] سيد محمد عبدالغفار هاشمي افغاني، ائمه الهدي، چاپ قاهره، ص 122؛ شيخ عبدالله شبراوي، الأتحاف بحب الأشراف، تحقيق: سامي الغريري، مصر، مؤسسة الكتاب الاسلامي، ص 295.

[5] عبدالرحمان بن عبدالسلام صفوري شافعي بغدادي، نزهه المجالس، قاهره، نشر عثمان خليفه، ج 1، ص 86؛ حافظ گنجي شافعي، كفاية الطالب، چاپ نجف، ص 310؛ الفصول المهمه، صص 216 - 220؛ الأتحاف يحب الأشرف، ص 294.

[6] الصواعق المحرقه، ص 202، سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي، ينابيع المودة، قم، شريف الرضي، 1413 هـ. ق، چ 1، ص 383.