بازگشت

رهايي امام از زندان مهدي عباسي


علامه شبلنجي شافعي [1] در نور الأبصار [2] از زبان ابو خالد زبالي از ياران امام نقل كرده است: «امام ابوالحسن، موسي كاظم عليه السلام به همراه گروهي از مأموران مهدي، خليفه عباسي در راه مدينه به عراق، در نخستين منزلگاه به نام زباله اتراق كردند. من بانگراني خدمت ايشان رسيدم و سلام كردم. امام از ديدن من خوشحال شد و سفارش فرمود براي ايشان چند كالا بخرم و نگهداري كنم. سپس فرمود: چرا ناراحتي؟ گفتم: چگونه غمگين نباشم در حالي كه شما را در بند اين دژخيمان مي بينم. فرمود: اي ابا خالد! براي من نگران نباش. چشم انتظار باش كه من شب هنگام در فلان روز از فلان ماه در كنارت خواهم بود.

من ماها و روزها را مي شمردم تا روز موعود فرا رسيد. هنگام غروب بيرون آمدم و چشم به راه دوختم، ولي كسي را نديدم و برنگراني ام افزوده شد. هنگامي كه شب فرا رسيد، ناگهان از راه عراق، شخصي را ديدم كه به سوي من مي آمد. به سوي او شتافتم و ديدم خود اوست كه سوار بر استري، پيشاپيش قطار شتران در حركت بود. سلام كردم و از آزادي و تشريف فرمايي وي خشنود گشتم. امام فرمود: نگران شدي ابا خالد! گفتم: ستايش خدايي را سزاست كه شما را از چنگ اين دژخيم رها ساخت. فرمود: ابا خالد! ديگر بار گرفتار خواهم شد، ولي ديگر از آن، رهايي نخواهم داشت.» [3] .



[ صفحه 23]



تاريخ نگاران، رهايي امام موسي كاظم عليه السلام از زندان را به دليل خوابي مي دانند كه مهدي عباسي ديده بود. ابوبكر خطيب بغدادي [4] در تاريخ بغداد، ماجراي خواب مهدي عباسي را اين گونه نگاشته است:

«عون بن محمد از قول اسحاق موصلي [5] مي گويد كه وي بارها اين داستان را برايم بازگو كرد. او (اسحاق) مي گفت: فضل [6] بن ربيع، [7] حاجب دربار از پدرش حكايت كرد: وقتي مهدي، موسي بن جعفر عليه السلام را زنداني كرد، علي بن ابي طالب عليه السلام را در خواب ديد كه اين آيه را خطاب به مهدي عباسي فرمود: « [اگر از اين دستورها] روي گردان شويد، آيا اميد بستيد كه در زمين فساد كنيد و پيوند خويشاوندي خود را قطع كنيد؟» (محمد: 22) ربيع گويد: [مهدي] شبانه در پي من فرستاد و اين امر، مرا نگران كرد. وقتي پيش او رفتم، همان آيه را با لحني زيبا خواند و او خوش صدا ترين مردم بود. سپس گفت: [اي ربيع!] موسي بن جعفر را حاضر كن وقتي حضرت را آوردم، ايشان را كنار خود نشانيد و [با احترام تمام] گفت: ابوالحسن! اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب را در خواب ديدم كه آيه «اگر از اين دستورها روي گردان شويد، آيا اميد بستيد كه...»



[ صفحه 24]



را براي من خواند. آيا اطمينان مي دهي كه عليه من يا فرزندانم شورش نكني؟ امام پاسخ فرمود: به خدا سوگند! نه سابقه چنين كاري دارم و نه شورشگري برازنده من است. مهدي گفت: راست گفتي. اي ربيع! سه هزار دينار به ايشان ببخش و او را به مدينه نزد خانواده اش برسان. ربيع گويد: همان شب كارش را سامان دادم. او هم از بيم مانع تراشي ها، پيش از سپيده صبح، راه مدينه را پيش گرفت». [8] .


پاورقي

[1] سيد مؤمن بن حسن مؤمن، اهل مصر، شافعي مذهب، معروف به شبلنجي (روستاي شبلنجه مصر)، متولد سال 1252 و متوفاي اوايل قرن چهاردهم است. وي تحصيلات خود را در الأزهر گذراند. خيرالدين زركلي، الأعلام، بيروت، دارالعلم للملابين، 1980 هـ. ق، چ 5، ج 7، ص 334؛ عمر رضا كحاله، معجم المؤلفين، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1371، ج 4، ص 288؛ ج 13، ص 53.

[2] الأعلام، معجم المؤلفين و يوسف اليان سركيس در معجم المطبوعات العربيه (بيروت، ج 1، ص 1100.) آن كتاب را از آثار او برشمرده اند. كتاب نورالأبصار بيش از پنج بار در كشور مصر تجديد چاپ شده است.

[3] نورالابصار في مناقب آل البيت النبي المختار، ص 138.

[4] ابوبكر احمدبن علي معروف به خطيب بغدادي، متوفاي 463 هـ. ق است.

[5] اسحاق بن ابراهيم موصل، مكني به ابو محمد و مشهور به ابن نديم بود. وي در سال 155 در بغداد زاده شد و در همان جا درگذشت. او ايراني الاصل بود و در دوران خود، زبردست ترين استاد موسيقي و مجلس آرايي بود. از دانش هاي گوناگون به ويژه شعر، زبان و ادبيات بهره فراوان داشت. وي بزم آراي هارون الرشيد، مأمون و واثق عباسي بود. (الأعلام، ج 1، ص 292).

[6] فضل بن ربيع بن يونس، مكني به ابوالعباس و مشهور به حاجب است. وي در سال 141 زاده شد و در سال 207 هـ. ق در حالي كه امين را همراهي مي كرد، در توس درگذشت. او حاجب (وزير تشريفات) دربار هارون و محمد امين بود. پدرش، ربيع نيز حاجب دربار منصور و مهدي بود. محمد امين تمام اختيارات را به او واگذار كرده بود. (تاريخ بغداد، ج 12، ص 339، ش 6785).

[7] ربيع بن يونس، حاجب منصور، وزير و هم پيمان او و نيز وزيرهادي بود. او و پسرش، فضل و پسر زاده اش، عباس بن فضل، حاجيان خلفاي عباسي بودند. وي در سال 170 هـ. ق در گذشت. (تاريخ بغداد، ج 8 ص 412، ش 4521).

[8] تاريخ بغداد، ص 32؛ شمس الدين محمد بن طولون، الأئمه الاثني عشر، پژوهش: صلاح الدين المنجد، بيروت، دارصادر، ص 91؛ سيراعلام النبلاء، ج 6، ص 272.