بازگشت

نيرنگ هارون در شهادت امام


ائمه معصومين عليهم السلام، هر يك در زمان خويش از پرهيزگارترين افراد به شمار مي رفتند و مردم با ديده احترام و عزت به آنان مي نگريستند. پيوند اين بزرگواران به پيامبر اسلام و انتسابشان به آن حضرت سبب شده بود در ميان توده مردم و حتي خلفا از احترامي دو چندان برخوردار باشند. از اين رو، حاكمان و خلفا براي تحكيم پايه هاي حكومت خويش تلاش مي كردند كمتر با آن بزرگواران به مقابله برخيزند.

هارون عباسي نيز چون از نفوذ معنوي امام كاظم در ميان مردم آگاه بود، مايل نبود خود را به خون امام آغشته كند. از اين رو، براي سرپوش گذاشتن بر قضيه كشتن امام، به سندي بن شاهك دستور داد تا جمعي از عالمان و فقيهان را حاضر كند.

عبدالحليم الجندي در اين باره نوشته است: «هارون، امام كاظم عليه السلام را تا سال 183 هـ. ق زنداني كرد. آن گاه مردم را وارد زندان كرد تا گواهي دهند او با مرگ طبيعي از دنيا رفته است و هيچ گونه نشانه اي از قتل عمد در بدن او نيست.» [1] .

وي در الأتحاف، جزئيات اين ماجرا را چنين گزارش كرده است: «وقتي [امام] موسي از دنيا رفت، سندي بن شاهك، فقيهان و شخصيت هاي برجسته



[ صفحه 36]



بغداد را داخل [زندان] كرد كه از جمله آنها، ابوالهيثم بن عدي [2] بود. آنان به بدن امام نگاه كردند و هيچ نشانه اي از جراحت، غل و زنجير يا خفگي در امام نديدند. سپس سندي خواست آنان گواهي دهند كه امام به مرگ طبيعي از دنيا رفته است و آنها نيز به آن خواسته عمل كردند.» [3] .

خطيب بغدادي از زبان سندي مي نويسد: «موسي بن جعفر زنداني ما بود. وقتي درگذشت، شماري از مردمان عادل محله كرخ (بغداد) را كنار جنازه او حاضر كرديم و آنان را گواه گرفتيم بر اينكه ايشان به مرگ طبيعي از دنيا رفته است» [4] .


پاورقي

[1] همان.

[2] به ظاهر، الهيثم بن عدي صحيح است. هيثم بن عدي بن عبدالرحمان، مكني به ابو عبدالرحمان و ملقب به اخباري است. (الاتحاف بحب الاشراف، ص 304) در سال 114 هـ. ق در كوفه يا واسط عراق زاده شد و در 207 هـ. ق در بغداد در گذشت. ذهبي در سير اعلام النبلاء (و سير اعلام النبلاء، ج 10، ص 104)، سن او را 93 سال ثبت كرده است. از او با عنوان هاي: تاريخ نگار، اديب اخباري كسي كه به ثبت و نقل حكايت، داستان و مطلب هاي طرفه مي پرداخت (تاريخ بغداد، ج 13، ص 31.) و نسب شناس ياد شده است، ولي يحيي بن معين الدوري در تاريخ ابن معين (الدوري، تاريخ ابن معين، تحقيق: عبدالله احمد حسن، دارالقلم؛ علامه اميني، الغدير، ج 5، ص 270.)، عجلي در معرقه الثقات (حافظ احمد بن عبدالله العجلي، معرفة الثقات، مدينه، مكتبة الدار، 1405 هـ. ق، چ 1، ج 1، ص 43؛ ج 2، ص 337.) و خطيب بغدادي در تاريخ بغداد او را كذاب و دروغ ساز لقب داده اند. نويسنده تاريخ بغداد مي نويسد: «او كنيزي داشت كه درباره اش مي گفت: آقاي من تمام شب را به نماز و عبادت سپري مي كند، ولي به هنگام صبح مي نشيند و دروغ مي بافد». (تاريخ بغداد، ج 14، ص 53.) زركلي و ديگران درباره اش نوشته اند: «به خاطر دانش نسب شناسي اش، از مردم عيب جويي مي كرد و آنان را بي اعتبار مي ساخت. به همين دليل، شخصيتي منفور بود. به خاطر خدشه اي كه در نسب عباس بن عبدالمطلب وارد كرد، سال ها به زندان افتاد. ابن قتيبه دينوري و ديگران، او را خارجي دانسته اند. عالمان حديث، او را دروغ گو، فريب كار و بيگانه با حديث مي دانند. وي بزم آراي مجالس منصور، مهدي، هادي و هارون الرشيد بود.» (الأعلام، ج 8، ص 104.) ابن عساكر نيز در تاريخ دمشق از وي با عنوان مردم آزار ياد كرده است. (تاريخ مدينه دمشق معروف به تاريخ ابن عساكر، تحقيق: علي شيري، ايران، دارالفكر، ج 4، ص 136.).

[3] الأتحاف بحب الأشراف، ص 304.

[4] تاريخ بغداد، ج 13، ص 31.