بازگشت

خشم هارون


«جبار بني عباس» لقب زيبنده هارون مي باشد. وي در دوران حكومت داري خويش جولان هاي بسيار داشته است. وي تلاش هاي برون مرزي فراوان انجام داده و فتوحاتي نيز به دست آورده است و كشتارهاي وحشتناكي صورت داده است. در سال 179 هنگام حمله فرمانده وي هيصم بن عبدالمجيد به يمن بيش از بيست هزار نفر كشته مي شوند. [1] .



[ صفحه 183]



هارون صد و سي و پنج هزار نيرو با اشراف خودش براي فتح روم در سال 190 بسيج نمود و قله ها را فتح و شهرها را تخريب نمود. تنها در سواحل بحر شام شانزده هزار نفر را به اسارت گرفت. [2] هارون عبدالله بن مالك را با ده هزار نفر سپاه سواره نظام به منظور فتح خرميه آذربايجان بسيج نمود و بعد از قتل و اسارت بسيار، دستور كشتن اسرا را نيز صادر نمود. [3] اينها نمونه هايي از رفتارهاي برون مرزي وي مي باشد كه هارون را شايسته لقب «جبار بن عباس» نموده است. [4] .

در درون كشور اسلامي هم سياست اصلي هارون سركوب و اذلال علويون مي باشد، كانت منصرفة الي اذلال العلويين. [5] وي در مورد زندگي اجتماعي و اقتصادي علويون مي گويد: فقر هذا و اهل بيته أسلم لي و لكم من بسط ايديهم و اعينهم، [6] «تنگ دستي ايشان (امام كاظم عليه السلام و اهل بيتش) آرامش بخش تر است براي من از گشاده دستي و گردن فرازي آنان».

حكومت داري از مظاهر مهم دنياطلبي مي باشد. جاذبه هاي حكومت داري فرد را كور و كر مي سازد كه ارزش ها را ناديده انگاشته و زير پا نهد. الملك عقيم در حكومت داري به طور وسيع شكل مي گيرد كه حكومت داري خويشاوندي پدر و پسر و برادر و... نمي شناسد. هر كس در برابر حكومت ديگري قد علم نمايد، حاكم در صدد نابودي وي خواهد بود. آنگاه



[ صفحه 184]



خود كامگي و خشونت امويان و عباسيان در اين راستا بيش از ديگران خودنمايي مي نمايد.

حاكمان بني عباس از آغاز روز اقتدار سياسي با عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم درگير شده اند. منصور جاسوس ها گمارده تا بعد از امام صادق عليه السلام جانشين وي را هر كس كه باشد شناسايي و از پاي درآورند. [7] همان گونه كه امام صادق عليه السلام را در همين راستا به شهادت رساند. هشام بن سالم هنگامي كه به حضور امام كاظم عليه السلام مي رسد و سؤال هاي خويش را مطرح مي سازد و جواب مي گيرد، امام به وي مي فرمايد اسرار را فاش نكني كه در اين صورت كشته خواهي شد. [8] ،منصور، ابومسلم را كه بيشترين خدمت در رساندن عباسيان به حكومت انجام داد، به قتل رساند.

هارون در آغاز خلافت، برامكه را موثرترين عامل در اقتدار سياسي اش مي دانست و آنگونه از آنان تقدير نمود، ليكن هنگامي كه از آنان آزرده خاطر شد، آنان را زنداني كرد و جعفر برمكي فرزند يحيي را به قتل رساند.

هارون محمد بن ابي عمير آزادي را كه از ياران خاص امام كاظم عليه السلام بود، در زندان سندي بن شاهك به مدت چهار سال به بند كشيد. وي را زير تازيانه و انواع شكنجه قرار داد تا از ارتباط وي با امام كاظم عليه السلام و سران شيعه باخبر شود. اين اقدام باعث شد كتاب هاي ابن ابي عمير را خواهرش از ترس حكومت دفن كند و برخي كتاب ها نيز در حجره زير باران از بين بروند. [9] منصور و هارون ديگر خلفاي عباسي دستشان به خون علويان و امام زادگان



[ صفحه 185]



آلوده است. هارون دست و پا مي بريد و ميل گداخته به چشم ها مي كشيد. [10] هارون در يك اقدام وحشتناك شصت تن از علويان را سر مي برد. [11] خشم هارون آتشي شعله ور است كه هر مانعي را در سر اهداف حكومت داري مي سوزاند و خاكستر مي سازد! همانند برادرش هادي كه در حادثه فخ بيش از صد تن از علويان را شهيد كرد. [12] اين ها نمادها و نمونه هايي از اقدام هاي جنايت بار عباسيان مورد چالشگران به ويژه علويان مي باشد.

در نظام حكومتي عباسيان كه داعيه جانشيني رسول الله و خويشاوندي حضرت را دارند، فساد و تباهي و ستم بيداد مي كند. در اين بخش به توضيح برخي از رفتارهاي آنان و موضع گيري هاي امام كاظم عليه السلام مي پردازيم. در اين قسمت تلاش هاي حضرت را در جهت حراست تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام و موقعيت اجتماعي حضرت و تلاش هاي اجتماعي و فرهنگي وي مورد نگر قرار مي دهيم تا انشاء الله در ضمن تحليل جريان هاي اجتماعي، موضع گيري و نقش حضرت در جريان هاي اجتماعي بيشتر شفاف شود. اينك بايد بررسي نمود هارون كه دست و پا مي بريد و بر چشم ها ميل گداخته مي كشيد، با چالشگران علوي چه رفتاري دارد؟


پاورقي

[1] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 359.

[2] تاريخ طبري، ج 7، ص 259 و 260، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 381، الكامل، ج 5، ص 371.

[3] تاريخ طبري، ج 7، ص 274.

[4] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 352، پاورقي.

[5] حضارة الاسلام في دار الاسلام، ص 139.

[6] عيون، ج 1، ص 86، بحار، ج 48، ص 132.

[7] كشف الغمة، ج 3، ص 16.

[8] همان.

[9] رجال كشي، ص 590، رجال نجاشي، ص 326، شماره 887، معجم الرجال، ج 15، ص 290، ش 10043.

[10] شجرة طوبي، ص 166.

[11] مروج، ج 3، ص 418، عيون، ج 1، ص 100 و ص 101.

[12] شرح الاخبار، ج 3، ص 329، مروج الذهب، ج 3، ص 327.