بازگشت

هدف و انگيزه ي عترت


گر چه مي توان گفت رسيدن به اقتدار سياسي يكي از اهداف تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام مي باشد، ليكن اين هدف محوري نيست؛ بلكه هدف اصلي علويان و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام به رهبري عترت حفظ و حراست از ارزش هاي ديني است. هدف اصلي مستقر ساختن باورهاي محوري دين و فراخواني جامعه به معارف و احكام و اخلاق ديني است.

هدف اصلي طرح فضايل و ارزش هاي قرآن و عترت است كه ريشه عميق در فطرت انسان ها و مطالبات اجتماعي آنان دارد. هدف اصلي رسوا ساختن جريان هاي اجتماعي است كه به نام دين عليه ارزش هاي ديني اقدام مي نمايند. هدف اصلي افكندن نقاب نفاق از چهره حكومت داران امويان و عباسيان است كه چهره كريه آنان را آشكار و رسوا سازد تا فرصت زدودن دين به نام دين از آنها گرفته شود. هدف اصلي حراست از تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام است. بر اين اساس حركت هاي اجتماعي علويان و تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام همواره به اين هدف مصمم بوده است و بخش عمده اي از اهداف خويش را تأمين نمودند و تشكل همسوي اهل بيت را كه بزرگ ترين هدف است، حفظ و حراست نمودند.

اينك رهبري جريان عباسيان به دست حاكمان عباسي چون هارون سپرده شده است و فرصت رهبري تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام نيز براي شاخص و الگويي چون موسي كاظم عليه السلام فراهم شده است. در اين مجال موضع گيري ها و موقعيت هاي اين دو جريان را بررسي مي نماييم.

عمده و مهمترين موضع گيري عباسيان به ويژه هارون در برابر علويان در راستاي شاخص هاي عترت چون موسي بن جعفر عليه السلام مي باشد. حكومت داري



[ صفحه 191]



آن گونه چشم و گوش عباسيان را بسته كه هيچ ارزشي از ارزش هاي انساني و الهي را نمي بينند و لذا صداي هيچ حق طلبي را نمي شنوند. از اين رو آنان داعيه جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را دارند و با شعار «الرضا من آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم» تكيه بر مسند قدرت زده اند. درباره عباسيان شاعر ثناگوي... مي گويد: يا ابن الذي ورث النبي محمدا. [1] «اي كسي كه وارث پيامبري چون محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي باشي!» آنان كه قرابت و خويشاوندي و وراثت خويش را به رخ جهانيان مي كشند، در رفتار آنان شفاف مي شود كه تمام اينها سرپوش نهادن به اهداف سياسي و حكومت داري آنان مي باشد. عباسيان با فرهنگ سازي و جعل حديث اهداف خويش را پيش مي برند. غياث بن ابراهيم هنگامي كه علاقه مندي مهدي عباسي را به كبوتر بازي مشاهده مي كند، حديث رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در مورد سبق و رمايه اين گونه تحريف مي كند، لا سبق الا من حافر او نصل او جناح. [2] وي جناح را اضافه مي كند تا كار مهدي را مشروع جلوه دهد.

رفتار عباسيان و برخورد آنان با چالشگران به ويژه علويان و به خصوص با شاخص هاي عترت چون موسي كاظم عليه السلام پرده نفاق را از چهره كريه عباسيان مي افكند و آنان را در ادعاهاي دروغين خويش رسوا مي سازد.

عباسيان به خوبي مي دانند طرح شعارهاي فريبنده و انتساب خويش به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ادعاي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيشترين نقش را در جهت هموار ساختن راه و اقتدار سياسي آنان داشته است. آنان مي دانند كه اگر تشكل بزرگ علويان كه يك جريان بزرگ اجتماعي مي باشد، در برابر آنان بايستد،



[ صفحه 192]



چه آسيب مهمي به اقتدار آنان خواهد رسيد. بدين خاطر با حركت هاي اجتماعي ريز و درشت كه از سوي علويان پديدار مي شد، سخت برخورد مي نمودند و سران علويان را به هر وسيله اي، از سر راه خويش بر مي داشتند.

عباسيان خوب مي دانستند كه بزرگترين جريان اجتماعي كه از درون جامعه اسلامي آنان را تهديد مي كند، جريان تشكل همسوي اهل بيت و علويان به رهبري امام كاظم عليه السلام مي باشد كه در سرتاسر جهان اسلام با لايه هاي نازك و ضخيم حضور و نفوذ دارند. افرادي آزادي خواه و حق طلب و شجاع و ظلم ستيز در ميان آنان فراوان است و جريان ها را رهبري مي نمايند؛ افزون بر اين كه رهبري اين جريان در نهايت به موسي بن جعفر عليه السلام منتهي مي شود. نمونه هايي از اين حركت ها در بخش قيام ها بررسي شد. اينك فرصت بررسي برخورد عباسيان با شاخص و محور و رهبر و اساس تشكل همسو يعني «موسي بن جعفر عليه السلام» رسيده است كه عباسيان تا چه مقدار از موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام در هراس بوده و براي مقابله با اين خطر چه توطئه ها و تمهيداتي انديشيده اند. زيرا تمامي اين حركت ها به ضد عباسيان به طور مستقيم و غير مستقيم به موسي بن جعفر عليه السلام پايان مي پذيرفت و از انديشه و رفتار حضرت الهام مي گرفت.

چه خطري بزرگتر عليه عباسيان كه شاخص عترت چون موسي كاظم عليه السلام در مورد آنان بگويد: فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يضمرون شركا و نفاقا. [3] با اين موضع گيري هاي شفاف عترت، بني عباس چگونه مي توانند به نام جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حكومت داري نمايند؟! اين گونه است كه عباسيان



[ صفحه 193]



خطر اصلي را در حكومت خويش موسي بن جعفر عليه السلام مي بينند و تلاش مي كنند به هر شكل ممكن حضرت را از پاي درآورند.

اولين تهديد جدي بر امام موسي عليه السلام از جانب منصور است كه به والي مدينه مي نگارد جانشين جعفر بن محمد عليه السلام هر كس كه باشد را بايد به قتل رساني. اين نيرنگ از آن جهت رسوا مي شود كه امام صادق عليه السلام با هوشمندي كامل در وصيت نامه رسمي پنج نفر از جمله خود منصور را جانشين معرفي كرده بود. [4] .

هنگامي كه منصور به آن هدف شوم دست نيافت، جاسوساني گماشت تا امام كاظم عليه السلام را دقيق و به طور كامل زير نظر بگيرند، تا تلاش هاي امام را كنترل نمايد، كان في المدينه جواسيس علي من يجتمع بعد جعفر من الناس. [5] .

خفقان تا آن حد بود كه بعد از امام صادق عليه السلام ارتباط با موسي بن جعفر عليه السلام به برداشتن سرها از قامت ها پايان مي يافت، فاذا اذاع فهو الذبح. [6] نام حضرت را كسي نمي توانست مطرح سازد. اگر يكي از ياران حضرت مي خواست روايتي را نقل كند، از عنوان هايي چون «عبد صالح»، «عالم» و «سيد» بهره مي برد. ارتباط با امام موسي عليه السلام خطر جاني براي ياران امام هم چون هشام بن سالم و مؤمن طاق داشت. [7] .



[ صفحه 194]




پاورقي

[1] اعلام الهداية، ج 9، ص 93.

[2] تاريخ بغداد، ج 2، ص 193، نقل از اعلام الهداية، ج 9، ص 93.

[3] مقاتل الطالبين، ص 376؛ بحار، ج 48، ص 161.

[4] اصول كافي، ج 1، باب النص علي أبي الحسن موسي عليه السلام، حديث 13.

[5] كشف الغمة، ج 3، ص 16. اعلام الوري، ص 302.

[6] همان.

[7] رجال كشي، ص 282.