بازگشت

زندان آزموني ديگر


محيط زندان هماره محل آزمودن افراد زنداني است. برخي با كمترين سختي خود را باخته از اهداف خويش باز مي مانند. ليكن افراد مقاوم و ثابت قدم از فرصت زندان به بهترين شيوه بهره وري نموده و به اهداف خويش نزديك مي شوند. اينك فرزند فاطمه عليهاالسلام كه حدود چهار سال از عمر با بركت خويش را در زندان بغداد مي گذارند [1] ، بهترين فرصت سازي را در جهت اهداف خويش نموده، بهره مي برد.

امام همام انواع شكنجه ها را به جسم و جان خويش هموار مي سازد. امام استوار و پايدار در برابر سختي هايي كه دشمن فراهم آورده، مي ايستد. امام با نشاط و شادابي عمر خويش را در زندان سپري مي نمايد. در مرحله نخست جسم و جان خويش را به خداي سبحان مي سپارد. و با خضوع و كرنش در پيشگاه خدا در برابر هيچ قدرتي خضوع نمي كند. امام در اين محيط آن گونه به عبادت خدا مي پردازد كه نمونه ندارد. هماره روزه مي گيرد هماره به نماز و تهجد و عبادت خدا مي پردازد. هماره سر به سجده در پيشگاه با عظمت خدا مي سايد. آن گونه سجده هاي طولاني انجام مي دهد كه هنگامي كه كسي نگاهش به وي مي افتاد، گمان مي كرد پارچه اي در گوشه اي افتاده است.



[ صفحه 203]



روح بلند عرشي امام كاظم عليه السلام تا آن مقدار عظيم و بزرگ است كه هنگامي كه پيشنهاد مي شود در برابر هارون خضوع كند و از وي درخواست نجات و آزادي خويش را بخواهد! در جواب مي فرمايد هرگز! خداي سبحان مي فرمايد: هر كس به غير من اعتماد كند اسباب آسمان و زمين را از وي قطع مي كنم و وي را زبون و بيچاره مي سازم! ما اعتصم عبد من عبادي بأحد من خلقي دوني و عرفت ذلك منه الا قطعت عنه اسباب السماء و أسخت الارض من تحته. [2] .

اين مقاومت امام همام است. هارون با شكنجه و تهمت و ترفند مي خواهد روحيه سترگ امام را بشكند، ليكن كوچكتر از اين است. امام از زندان به هارون مي نگارد هر روز كه مي گذرد، روزي از روزهاي امتحان من سپري مي شود و روزي از روزهاي خوش تو پايان مي يابد. باشد تا آن روزي فرا رسد كه پايان ندارد. آنجا حقايق و برنده و بازنده از يكديگر شفاف خواهند شد، هناك يخسر فيه المبطلون. [3] امام همام با تقويت روح خود با پرستش و عبادت خدا اين گونه عظمت مي آفريند و در برابر ستم و ستمگران مقاومت مي كند.


پاورقي

[1] رجال كشي، ص 430، (با اين توضيح و اضافه نمودن يك سال زنداني امام عليه السلام در بصره، مدت زنداني امام حداقل پنج سال مي باشد).

[2] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 361.

[3] فصول المهمة، ج 2، ص 958.