بازگشت

تلاش و نشاط


امام محيط زندان را عرصه تلاش هاي ديگر نيز قرار مي دهد. با اين كه شديدترين تدابير و مراقبت ها در مورد امام وجود دارد، در عين حال امام با



[ صفحه 204]



ياران خويش در بيرون زندان ارتباط برقرار مي سازد. جانشين خود يعني امام بعدي را معرفي مي نمايد. از زندان خطاب به حسين بن مختار مي فرمايد: عهدي الي اكبر ولدي، [1] «جانشين من فرزند بزرگ من است».

امام از داخل زندان نمايندگاني براي انجام مسؤليت هاي اجتماعي و اقتصادي و رسيدگي به امور شيعيان و تشكل همسو انجام مي دهد. [2] از درون زندان با ارتباط با شيعيان و ياران جواب سؤال هاي آنان و مسائل شرعي را بيان مي كند. شيعيان از بلاد دور توسط افراد مخصوص مانند موسي بن ابراهيم مروزي با امام در ارتباط هستند. [3] .

هارون سران علماي اهل سنت كه خود مروج آنان بود، مانند ابويوسف (مفتي دربار) و محمد بن حسن شيباني (شاگردان ابوحنيفه)، را براي مناظره با امام در زندان بر مي گزيند. آنان هنگامي كه وارد بر حضرت مي شوند، شيفت نگهباني زندان در حال تعويض بوده، نگهبان به امام عرض مي كند اگر حاجت و نيازي داري براي تو فراهم كنم و بياورم؛ امام مي فرمايد خير. آنگاه به آن دو نفر رو كرده مي فرمايد تعجب است، كسي مي خواهد فردا نياز مرا برطرف سازد كه فردايي براي وي وجود ندارد و امشب از دنيا خواهد رفت. ابويوسف و شيباني با شنيدن اين سخن بهت زده شده از مناظره با امام باز مي ايستند؛ زيرا رسوايي و عاقبت مناظره را مشاهده نمودند. مراقب منزل آن فرد مي شوند تا ببينند چه اتفاقي خواهد افتاد. شب هنگام صداي شيون از خانه آن فرد بلند مي شود. [4] .



[ صفحه 205]



محيط زندان باعث افسردگي و فرسودگي زنداني مي شود، و زنداني را سريع از پاي در مي آورد؛ اما امام كاظم عليه السلام اين محيط را با عبادت و بندگي و با تلاش و سازندگي تبديل به محيط شاداب و پر نشاطي نموده است؛ با اين كه انواع شكنجه ها و سختي ها را تحمل مي كند. آري اين گونه است انديشه و رفتار عترت در همه شرايط جنگ و صلح و خانه و زندان و مدرسه و مسجد و... كه در سخت ترين بحران ها براي همگان الگو مي باشد.

هارون حتي با ترفندهاي گوناگون هم نتوانست انگشت اتهام را متوجه امام كاظم عليه السلام سازد و به روح بلند امام آسيب رساند؛ چرا كه امام همام، ابهت و شكوه پوشالي هارون را شكست و هارون را از پاي در آورد. تا آن حد كه زندگي امام را در زندان با آن همه شكنجه و با آن همه محدوديت برنتابيد و در نهايت قصد قتل امام همام را نمود و توسط سندي بن شاهك با رطب هاي مسموم امام همام را مسموم و به شهادت مي رساند. [5] ابن شاهك فردي پليد و پست مي باشد كه در راه اهداف هارون خوش خدمتي را به بي نهايت رسانده، تسليم خواسته هاي هارون مي شود كه شرح آن در بخش اول نوشتار آمد.

عباسيان انواع شكنجه ها را به جسم و جان عترت روا مي دارند و حتي مانند امويان دستان پليدشان به خون پاك عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آلوده مي گردد! و چون عترت را بزرگ ترين مانع در راه اهداف خويش مي بينند، آنان را به شهادت مي رسانند! حاكم عباسي اظهار مي دارد كه حسين شهيد فخ كه آسان است، اگر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هم در برابر اهداف ما مي ايستاد، با شمشير ما



[ صفحه 206]



روبرو مي شد! [6] با اين رفتار چه تفاوتي بين امويان و عباسيان در برخورد با عترت وجود دارد؟! آيا به غير نفاق و دوچهره گي كه عباسيان صورت پليد خويش را پشت پرده هاي خويشاوندي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پنهان كرده و ادعاي جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را دارند، تفاوت ديگري بين اين دو جريان در مورد عترت وجود دارد؟!

اكنون اين سؤال در جلو چشم خوانندگان سبز مي شود كه مگر امام كاظم عليه السلام كيست؟ مگر اين شخص از چه موقعيتي برخوردار است و مگر موسي بن جعفر عليه السلام چه تلاش هايي انجام مي دهد؟ و خلاصه امام كاظم عليه السلام چه خطري براي عباسيان به حساب مي آيد كه مستحق اين گونه برخوردها و اين گونه محدوديت ها و شكنجه ها مي باشد؟! وطن امن و مدينة الرسول صلي الله عليه و آله و سلم حتي مسجد نبوي شريف بر وي ناامن مي شود! چرا عزيز فاطمه عليهاالسلام آواره اين شهر و آن شهر و اين زندان و آن زندان مي گردد و در نهايت، مظلومانه و غريبانه در زندان به شهادت مي رسد؟!


پاورقي

[1] عيون، ج 1، ص 39.

[2] اعلام الهداية، ج 9، ص 167.

[3] رجال نجاشي، 407، اعلام الهداية، ج 9، ص 167.

[4] فصول المهمة، ج 2، ص 959.

[5] امالي صدوق، ص 148، مجلس 29، عيون، ج 1، ص 84، وفيات الاعيان، ج 5، ص 310، مروج الذهب، ج 3، ص 355.

[6] مقاتل الطالبين، ص 380.