بازگشت

موقعيت اجتماعي امام كاظم


اين ديدگاه كه عترت بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در انزواي اجتماعي قرار گرفتند، مورد ترديد مي باشد. در نوشتارهايي كه تا كنون در مورد نگارش انديشه و رفتار امامان پيشين، از اين جانب منتشر شده است، بارها اين نكته گوشزد شده و به اثبات آن استدلال و تأكيد شده است كه عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم هماره يك جريان بزرگ اجتماعي پديدار ساخته بودند و هماره



[ صفحه 207]



يك تشكل بزرگ از آرمان هاي به حق آنان حمايت مي نمود. شاخص هاي عترت در هر زمان رهبري اين تشكل اجتماعي را عهده دار بودند و به بهترين شيوه اين تشكل همسوي اهل بيت عليهم السلام را از تنگناها و بحران ها عبور داده اند.

شاخص هاي عترت هماره از موقعيت بزرگ و مهم اجتماعي برخوردار بودند و مناقب و انديشه ها و رفتار آنان هماره مردم را به سمت و سوي آنان فرا مي خوانده است. همين امر باعث شده است كه جريان هاي مهم اجتماعي مخالف و چالشگر عترت از موقعيت عترت نگران باشند و براي آنان محدوديت هايي پديد آورند.

در مورد موقعيت علويون به ويژه عترت، نويسندگان زمان عباسيان مانند «جميل نخلة مدور» [1] مي نگارد: انما العلويون هم اهل بيت الكريم و فيهم الانجاب الذين تعرف البطحاء و طأتهم و البيت يعرفهم و الحل و الحرمي فلعمري انهم أحق من الاغالبة بهذا الملك. [2] «علويان از اهل بيت با كرامت مي باشند. در بين آنان افراد صاحب فضيلتي، كه حرم و حل و كعبه و... همه آنان را به خوبي مي شناسند، وجود دارد. (اشاره به شعر فرزدق در مورد اهل بيت عليهم السلام و امام سجاد عليه السلام). سوگند به جان خود كه اينان سزاوارتر به حكومت داري از افراد حاكم مي باشند».

با همه تلاش هايي كه امويان و عباسيان در مهار توان مندي هاي اجتماعي عترت به كار مي بردند، ليكن موفقيت آنان در اين زمينه چشم گير نبوده است.



[ صفحه 208]



عترت با پايداري در مسير حركت خويش با پذيرش انواع ناملايمات و سختي ها به جسم و جان خويش، حتي با نثار كردن سر و جان در مسير اهداف الهي خويش پايداري نمودند. عترت اهداف ارزشي الهي و انساني خويش را به سامان رساندند. اين مهم در زندگي تك تك امامان معصوم به صورت ژرف و عميق مطرح مي باشد.

اين معيارها به صورت شفاف در زمان امام كاظم عليه السلام نيز شكوفا مي باشند. امام كاظم عليه السلام از موقعيت بس والا بهره ور است. امام كاظم عليه السلام به عنوان برترين شاخص عترت در زمان خودش نگرها را به سمت و سوي خويش متوجه ساخته است. به همين خاطر در همان آغازين روز امامت امام كاظم عليه السلام منصور عباسي دستور قتل جانشين امام صادق عليه السلام را صادر نمود. به اين خيال، حال كه توانسته با ترفند امام صادق عليه السلام را كه بزرگ ترين مانع اهداف عباسيان بود، از سر راه بردارد، جانشين وي را نيز همانند امام صادق عليه السلام از سر راه بر مي دارد كه البته به اين هدف مهم موفق نشد. آنگاه عباسيان با تنگناهاي ايجاد نموده پيرامون عترت خواستند از توان مندي آنان بكاهند كه به اين هدف نيز موفق نشدند.

شاخص عترت چون موسي بن جعفر عليه السلام از هر جانب نظرها را به سمت خود جلب نموده است. ارتباط امام با شيعيان و تشكل همسوي اهل بيت به شكل هاي گوناگون برقرار است و حضرت با آنان آشكار و پنهان رهنمود مي دهد و آنان را از خطرها آگاه ساخته و هشدار مي دهد. مرحوم صدوق در اين باره اين گونه مي نگارد: هارون از انتشار فضايل امام كاظم عليه السلام و از اين شيعيان امامت وي را باور دارند و رفت و آمدهاي پنهاني با حضرت دارند، از



[ صفحه 209]



موقعيت امام در مورد حكومت خويش به وحشت افتاده و در فكر چاره جويي و مسموم ساختن امام بر مي آيد، و اختلافهم في السر اليه بالليل و النهار خشية علي نفسه و ملكه. [3] .

شقيق بلخي در مورد حضور امام عليه السلام در موسم حج مي گويد: هنگامي كه از مطاف خارج مي شد (امام كاظم عليه السلام)، جمعيت چپ و راست و جلو و پشت سر امام حركت مي كرد، خدم و حشم و ياران حضرت اطراف وي را احاطه كرده بودند، پرسيدم اين جوان كيست؟ گفتند موسي بن جعفر عليه السلام. آن گاه گفتم اين گونه شكوه و عظمت تنها شايسته اين خاندان است، لا يكون هذا الا لمثل هذا. [4] .

نمايندگان و وكلاي امام در اطراف كشور اسلامي نيز حضور داشتند و به وكالت از امام امور شيعيان را مديريت مي كردند. خمس و زكات و ساير وجوه شرعي را دريافت و در مواردش هزينه مي كردند. هزاران درهم و دينار از اين سيستم به مصارف خود هزينه مي شود و انواع نابساماني هاي اجتماعي و اقتصادي تشكل همسو ساماندهي مي شد، و يجبي اليه خراج الآفاق. [5] ان الاموال تحمل اليه من المشرق و المغرب. [6] ان الاموال تحمل اليه من جميع الجهات الزكوات و الاخماس. [7] .



[ صفحه 210]



امام نمايندگان زيادي در اين رابطه منصوب كرده بود كه برخي از آنان در اثر خواهش هاي نفساني فريب شيطان را خوردند. براي اينكه بتوانند درهم و دينارهايي كه به نمايندگي امام موسي عليه السلام در نزد آنان گرد آمده بود، تصاحب كنند، اصولا منكر رحلت امام كاظم عليه السلام شدند كه عنوان «واقفي» به آنان اطلاق شد. در نزد علي بن حمزه هفتاد هزار درهم و سي هزار دينار وجود داشت. در نزد عثمان بن عيسي مال فراوان وجود داشت، عنده مال كثير. هنگامي كه امام رضا عليه السلام اموال پدرش موسي بن جعفر عليه السلام را از وي مطالبه نمود، در جواب نوشت پدرت رحلت نكرده است، ان اباك لم يمت. [8] در نزد زياد بن قندي هفتاد هزار درهم به امانت بود. [9] .

اين موقعيت تا آن حد است كه هارون خطاب به حضرت مي گويد آيا ممكن است در يك كشور دو خليفه وجود داشته باشد (!) كه از اطراف به سوي آن دو اموال گسيل شود! يا موسي خليفتين يجبي اليهما الخراج. [10] اين نكته به اين معناست كه اموالي كه به سوي امام كاظم عليه السلام گسيل مي شده با خليفه مقتدر عباسي چون هارون برابري مي نموده است! همان كه اعتراف مي كند، هذا امام الناس و حجة الله علي خلقه و خليفته علي عباده. [11] .

موقعيت اجتماعي امام در آن حد بود كه حتي حاكم عباسي (مهدي) در اقدام هاي مذهبي خويش نيز خود را بي نياز از ديدگاه هاي امام نمي ديد و



[ صفحه 211]



نمي توانست نظر امام را ناديده انگارد. كه مهدي عباسي مي خواست مسجد الحرام را توسعه دهد، برخي حاضر نمي شدند خانه هاي خود را واگذار كنند. علي بن يقطين به حاكم عباسي پيشنهاد نمود كه موضوع را از امام كاظم عليه السلام سؤال كند. هنگامي كه موضوع در نزد امام كاظم عليه السلام مطرح شد، حضرت فرمودند اگر كعبه پيش از خانه هاي مردم ساخته شده است، خانه ها در حريم كعبه قرار دارند و صاحبان آنها حقي ندارند؛ و اگر خانه ها پيش از كعبه ساخته شده اند براي توسعه مسجد الحرام بايد رضايت صاحبان آنان فراهم شود، فان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبه فالكعبة اولي بفنائها، [12] جواب امام عليه السلام راه گشاي حاكم عباسي قرار گرفت.

موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام در آن حد است كه در ملاقات حضوري هارون با حضرت، هارون به وي خطاب مي كند: مردم پنهاني به خلافت و امامت تو بيعت مي نمايند، انت الذي يبايعك الناس سرا. امام در پاسخ وي مي فرمايد من رهبر قلب هاي مردم هستم و تو بر بدن هاي آنان حكومت داري مي كني، انا امام القلوب و انت امام الجسوم. [13] اين دليل روشن بر موقعيت اجتماعي حضرت مي باشد. آنكه بر قلب مردم حكومت مي كند امام كاظم عليه السلام است، و آنكه با سر نيزه و خشونت بر مردم حكومت مي كند هارون مي باشد. حكومت بر دل ها را نمي توان با خشونت و ترفند از بين برد؛ اما حكومت بر بدن ها كه به زور شكل مي گيرد، ناپايدار و بي اساس است. اين اعتراف شفاف دشمن بر موقعيت والا و بي نظير امام همام و عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.



[ صفحه 212]



نيز به موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام هارون اين گونه اعتراف مي كند: هنگامي كه از پرداخت حقوق علويان امتناع مي نمايد مورد انتقاد فضل بن ربيع قرار مي گيرد. در جواب انتقاد فضل مي گويد اگر اينان توان مند شوند فردا صد هزار شمشير از هواداران موسي بن جعفر عليه السلام رو در روي من خواهند بود، ان يضرب وجهي غدا بماء الف سيف من شيعته. [14] گوشه اي از اين موقعيت اجتماعي حضرت در تشييع جنازه حضرت در بغداد ابراز شد كه چه جمعيت انبوهي در تشييع حضرت شركت نمودند كه شرح آن در بخش اول اين نوشتار گذشت. [15] .

با اين نگر و با اين معيارهاي مستند چگونه زبان ها و يا قلم ها به خود اجازه مي دهند و مي نگارند كه عترت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منزوي بوده است و پايگاه مردمي نداشته است. اگر عترت موقعيت اجتماعي نداشت، چرا حكومت هاي امويان و عباسيان از آنان تا اين حد در وحشت هستند و اين همه بر آنها محدوديت ها تحميل مي نمايند؟!

در هر صورت اين موارد برخي از شواهد موقعيت اجتماعي امام كاظم عليه السلام مي باشد. در سينه تاريخ موارد فراوان ديگر از اين شواهد مي توان جستجو نمود. همين موقعيت موجب وحشت عباسيان از فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.


پاورقي

[1] وي يكي از نويسندگان زمان هارون است. فردي است كه از نزديك به رفتار عباسيان مانند هارون اشراف داشته و رفتار آنان را در كتاب «حضارة الاسلام في دار السلام» دقيق و جالب نگاشته است.

[2] حضارة الاسلام في دار السلام، ص 139.

[3] عيون، ج 1، ص 94.

[4] فصول المهمة، ج 2، ص 941.

[5] الاختصاص، ص 54، بحار، ج 48، ص 121، عيون، ج 1، ص 78.

[6] كشف الغمة، ج 3، ص 25.

[7] فصول المهمة، ج 2، ص 951، نور الابصار، ج 2، ص 110.

[8] همان، ص 104.

[9] عيون، ج 1، ص 103، رجال كشي، ص 467.

[10] عيون، ج 1، ص 78.

[11] عيون، ج 1، ص 85.

[12] تفسير عياشي، ج 1، ص 209، حديث 90، ذيل آيه ان اول بيت وضع للناس، الحج و العمرة، ص 64.

[13] الاتحاف بحب الاشراف، ص 299.

[14] عيون، ج 1، ص 86.

[15] ص 56.