بازگشت

اعتراف ها


در آغاز اين بخش سخنان برخي را در مورد فضايل امام كاظم عليه السلام مورد توجه قرار مي دهيم.

امام صادق عليه السلام در مورد فرزندش امام موسي عليه السلام مي فرمايد: لم يولد فينا مولود اعظم بركة علي شيعتنا منه. [1] «مولودي با بركت تر از ايشان براي شيعيان ما متولد نشده است».

مناسب ديدم بعد از فرمايش امام صادق عليه السلام در مورد فرزندش به اعترافات دشمن و قاتل امام كاظم عليه السلام در مورد برتري هاي حضرت بپردازم تا روشن شود. «هارون الرشيد» با آن حسادتي كه كينه عترت در سينه وي موج مي زند، چه سخناني در مورد حضرت دارد؟

هارون خطاب به فرزندش مأمون: هذا وارث علم النبيين، هذا موسي بن جعفر بن محمد، ان اردت العلم الصحيح فعند هذا. [2] «ايشان وارث دانش پيامبران



[ صفحه 64]



است. ايشان موسي بن جعفر بن محمد است. اگر علم و دانش صحيح خواستي به نزد ايشان برو». هذا امام الناس و حجة الله علي خلقه و خليفته علي عباده. [3] «ايشان پيشواي مردم و حجت خدا بر مردم و جانشين خدا در ميان بندگان خداست».

هارون: هذا رهبان بني هاشم. «ايشان از زاهدان و شب زنده داران بني هاشم است.» فضل بن ربيع وزير اعظم هارون گفت: اگر اين گونه وي را مي شناسي پس چرا از زندان آزادش نمي كني. هارون گفت: ناچارم وي را در زندان نگه دارم، هيهات لابد من ذلك. [4] .

هارون: انا امام الجماعة في الظاهر... و موسي بن جعفر امام حق و الله يا بني انه لأحق بمقام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مني، و من الخلق جميعا و الله لو نازعتني هذا الامر لأخذت الذي فيه عيناك فان الملك عقيم. [5] «فرزندم ايشان (موسي بن جعفر) از من سزاوارتر به جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است و از همه سزاوارتر به اين مسؤوليت، ايشان است. ليكن اگر تو نيز در امر حكومت با من به چالش برخيزي چشمانت را از حدقه بيرون خواهم آورد. زيرا سياست بي پدر و مادر است.» سياست خويشاوندي نمي شناسد، نه پدر و نه فرزند. هيچ خويشاوندي در امر سياست تعريف نشده است.



[ صفحه 65]



مأمون نيز در مورد حضرت اعتراف مي كند: قد كلم السجود وجهه و انفه، [6] ، «سجده در پيشاني و بيني وي اثر نهاده است».

سؤيدي: هذا الامام الكبير القدر الكثير الخير، كان يقوم ليله و يصوم نهاره و سمي كاظما لفرط تجاوزه عن المعتدين. «وي پيشواي بزرگ، خير و نيكي هايش فراوان است، شب ها شب زنده دار و روزها روزه دار است. به خاطر اينكه از تجاوز گران فراوان گذشت مي نمود «كاظم» ناميده شده است.» و كان له كرامات ظاهرة و مناقب لا يسع مثل هذا الموضع ذكرها. [7] «آن قدر كرامات و مناقب آشكار دارد كه فرصت بيان آنها وجود ندارد».

محمد بن طلحه شافعي: كراماته تحار منها العقول، هذا الامام الكبير القدر عظيم الشأن [8] ... «وي امام بزرگ منش و با عظمت است كه كراماتش عقل ها را حيران ساخته است».

قندوزي: كان صالحا عابدا جوادا حليما كبير القدر كثير العلم، [9] «وي فردي عابد و شايسته و بسيار بخشنده و بردبار و نيز فردي بزرگ منش و از دانش فراوان بهره مند بود».

ابي الحديد: جمع من الفقه و الدين و النسك و الحلم و الصبر. [10] «انديشه و فقه و احكام ديني و بردباري و پايداري در وجود ايشان متجلي است».



[ صفحه 66]



يعقوبي: كان من اشد الناس عبادة. [11] «وي از همگان عابدتر بود».

ابن خلكان: و كان سخيا و كريما. [12] «وي فردي سخاوت مند و بخشنده بود».

ذهبي: و قد كان من اجود الحكماء و من العباد الاتقياء. [13] «وي از بخشنده ترين حكيمان و بندگان برگزيده مي باشد».

ذهبي: كبير القدر جيد العلم اولي بالخلافة من هارون الرشيد. [14] «بزرگ منش،خوش فكر، از هارون سزاوارتر به خلافت است».

اربلي: قبة الشرف، السحاب الماطر. [15] «قله بلند شرف و بزرگواري و ابر پرباران است».

طبرسي: و كان اعبد اهل زمانه و اعلمهم و افقههم. [16] «عابدترين و داناترين و فقيه ترين فرد زمان خودش مي باشد».

ابوالفرج: و كانت صراري موسي مثلا. [17] «كيسه هاي درهم و دينار كه مي بخشيد ضرب المثل شده بود».

ابن جوزي: كان كريما حليما. [18] «وي فردي بخشنده و بردبار بود». حاتم رازي: ثقة امام، «وي مورد اطمينان و پيشوا بود».



[ صفحه 67]



ابن ابي حاتم: صدوق امام من ائمة المسلمين. [19] «فردي مورد اطمينان و پيشوايي از پيشوايان مسلمانان مي باشد».

خطيب بغدادي: كان كريما سخيا. [20] «بخشنده و با سخاوت بود».

خواهر سندي بن شاهك كه مراقب امام در زندان بود مي گويد: خاب قوم تعرضوا لهذا الرجل. [21] «نگون بخت آنان هستند كه با وي به مخالفت برمي خيزند».

ابن صباغ: انه اقترع قبة الشرف علاها و سما الي اوج المزايا فبلغ اعلاها [22] ... «وي به قله هاي بلند شرف بزرگواري رسيده است».

شبلنجي: الكاظم هو الامام الكبير القدر و هو المعروف عند اهل العراق بباب الحوائج. و نيز مي گويد: موسي الكاظم اعبد اهل زمانه و اعلمهم و أسخاهم كفا و اكرمهم نفسا. [23] «كاظم امام بزرگوار كه در نزد مردم عراق معروف به باب الحوائج است، وي عابدترين، داناترين، بخشنده ترين و با منش ترين فرد است».

شبراوي: كان من عظماء الاسخياء. [24] «از بزرگ ترين بخشندگان بود». شيخ مفيد: كان ابوالحسن عليه السلام اعبد اهل زمانه و افقههم و أسخاهم كفا و اكرمهم نفسا. [25] .



[ صفحه 68]



«ابوالحسن عليه السلام عابدترين فقيه ترين و سخاوت مندترين و بزرگ منش ترين افراد زمان خود بود».

اين موارد برخي از ده ها مورد اعتراف از دوست و دشمن نسبت به فضايل بيكران حضرت است. هر شخصي از ديدگاه و منظر خاصي ويژگي هاي حضرت را مورد نگر قرار داده و فضيلتي از فضايل وي را اعتراف مي كند.


پاورقي

[1] اصول كافي، باب الاشارة و النص علي ابي الحسن، حديث 8.

[2] اصول كافي، باب الاشارة و النص علي ابي الحسن، حديث 8.

[3] همان، ص 85.

[4] همان، ص 89.

[5] همان، ص 85 و 86.

[6] عيون، ج 1، ص 84.

[7] سبائك الذهب، ج 2، ص 334.

[8] مطالب السؤول، ج 2، ص 120.

[9] ينابيع المودة، ص 441.

[10] شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 291؛ ذيل نامه 28 هنگام شمردن افتخارات بني هاشم.

[11] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 360.

[12] وفيات الاعيان، ج 5، ص 202.

[13] ميزان الاعتدال، ج 4، ص 202، شماره 8855.

[14] سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 120.

[15] كشف الغمة، ج 3، ص 47 و 48.

[16] اعلام الوري، ص 307.

[17] مقاتل الطالبين، ص 413.

[18] صفوة الصفوة، ج 2، ص 124.

[19] ميزان الاعتدال، ج 4، ص 201.

[20] تهذيب التهذيب، ج 10، ص 240؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 201، تاريخ بغداد، ج 13، ص 29.

[21] الكامل، ج 5، ص 332، تاريخ بغداد، ج 13، ص 33.

[22] فصول المهمة، ج 2، ص 937، شماره 6 بالاي صفحه.

[23] نورالابصار، ج 2، ص 110.

[24] الاتحاف بحب الاشراف، ص 54، اعلام الهداية، ج 9، ص 25.

[25] الارشاد، ج 2، ص 231.