بازگشت

نجات معجزه آساي صالح طبري از زندان


صالح بن واقد طبري مي گويد: بر امام كاظم عليه السلام وارد شدم، به من فرمود:

«اي صالح! اين طاغوت يعني هارون الرشيد، تو را فرا مي خواند و زنداني مي كند. و در مورد من از تو مي پرسد. بگو: او را نمي شناسم. و هنگامي كه به زندان رفتي، به كسي كه قصد بيرون آوردن تو را دارد بگو: به اذن خدا مرا نجات بده.»

پس روزي هارون الرشيد مرا از طبرستان خواند و گفت: «موسي بن جعفر چه مي كرد؟ شنيده ام كه نزد تو بوده است؟»گفتم: «من چه مي دانم موسي بن جعفر كيست و كجاست؟ تو اي اميرالمؤمنين! بهتر از من او را مي شناسي و جايش را مي داني.» هارون دستور داد كه مرا به زندان ببرند. وقتي در زندان بودم يكي از شبها همه خواب بودند و من بيدار و نشسته بودم، ناگهان صدايي شنيدم كه مرا صدا مي كند، پس لبيك گفتم. گفت: «به اينجا افتاده اي؟»

گفتم: «آري، مولاي من!» فرمود: «برخيز و پشت سر من بيا.»

من هم برخاستم و خارج شديم. وقتي به راهي رسيديم فرمود: «اي صالح! سلطنت و قدرت واقعي نزد ما است و آن را خدا به ما عنايت كرده است.

گفتم: «مولاي من! از شر اين طاغوت به كجا پناه ببرم؟!»

فرمود: «به شهر خودت برگرد، ديگر هرگز دست او به تو نمي رسد.

پس من به طبرستان برگشتم و به خدا قسم كسي از من نپرسيد كه كجا بودي و نفهميد كه زندان بودم يا جاي ديگري. [1] .



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] بحارالانوار ج 48.