بازگشت

محبت كبوتر به امام كاظم


مي گويند: شخصي از دوستان امام كاظم عليه السلام خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: «فدايت شوم! دوست دارم كه صبحانه را در منزل من صرف بفرمائيد.»

امام كاظم عليه السلام قبول كرد و به همراه آن شخص حركت كرد و به منزلش وارد شد.

در اطاق داخل، تختخوابي بود كه حضرت بر روي آن نشست و در زير تخت يك جفت كبوتر نر و ماده بود. صاحب منزل رفت صبحانه را بياورد، در اين هنگام حضرت شنيد كه: «كبوتر نر بر كبوتر ماده مي غرد.»

در اين موقع صاحبخانه با صبحانه داخل اطاق شد و ديد كه امام كاظم عليه السلام مي خندد.

عرض كرد: «براي چه مي خنديد؟»

حضرت فرمود: «اين كبوتر بر كبوتر ماده مي غريد و مي گفت: اي عزيز من و اي آرام و سكون من! نيست بر روي زمين كسي محبوب تر از تو نزد من به غير از اين بزرگواري كه بر روي تخت نشسته است.»

مرد عرض كرد: «فدايت شوم! آيا شما سخن پرندگان را متوجه مي شويد؟!»

حضرت فرمود: «آري! ما زبان پرندگان را مي دانيم و به ما هر چيزي عطاء شده است.» [1] .



[ صفحه 48]




پاورقي

[1] كافي.