بازگشت

زنده كردن حيوان مرده


علي بن حمزه مي گويد: با امام كاظم عليه السلام در راه مكه بوديم، در راه مرد را ديدم كه چهارپايش مرده بود. چون امام كاظم عليه السلام تحير و گريه ي آن مرد را ديد از او پرسيد: «چه شده است؟»

او گفت: «چهار پايم مرده و بارم افتاده است نه قوت رفتن دارم و نه طاقت برگشتن.»

حضرت فرمود: «مي تواند زنده بشود.»

او گفت: «براي چه استهزاء مي كني؟»

پس امام كاظم عليه السلام دعايي خواند و چوبي كه در آنجا افتاده بود را برداشت و بر آن چهار پا زد. ناگهان به اذن الهي آن حيوان برخواست و خود را تكان داد و شروع به صدا كردن نمود.

امام كاظم عليه السلام به او گفت: «من استهزاء نكردم. اكنون سوار شو و برو تا به يارانت برسي.»

بعد از آن بر سر چاه زمزم، آن مرد را ديدم، او مرا شناخت و دستم را بوسيد. گفتم: «حيوانت چطور است؟»

گفت: «چاق و سلامت است، حال بگو آن مرد خدا چه كسي بود كه مرده را زنده كرد.»

گفتم «تو به حاجت خود رسيدي با آن چه كار داري؟! او مردي از مردان خداوند بود.» [1] .



[ صفحه 51]




پاورقي

[1] حديقة الشيعه.