نسوختن در آتش
مي گويند: بعد از امام جعفر صادق عليه السلام، عبدالله كه بزرگترين فرزندان امام صادق عليه السلام بود، دعوي امامت و جانشيني داشت. روزي جمع كثيري در خدمت امام موسي عليه السلام بودند و حرف عبدالله و ادعاي امامت او به ميان آمد.
امام كاظم عليه السلام دستور فرمود كه هيزم بسياري آورده و در صحن چيدند. بعد كسي را بدنبال عبدالله فرستاد و او را طلب كرد. سپس دستور داد كه آن هيزمها را آتش بزنند، و كسي غرض و منظور حضرت را نمي دانست.
چون همه ي هيزمها سوخت، حضرت برخاست و با جامه و ردائي كه پوشيده بود در ميان آتش نشست و با اصحاب به صحبت كردن مشغول شد و بعد از ساعتي بيرون آمد و لباس خود را تكاند.
سپس به عبدالله خطاب فرمود كه: «اگر تو گمان مي كني كه بعد از پدر، امام و جانشين مي باشي، برخيز و ساعتي در اين آتش بنشين.»
رنگ عبدالله متغير شد و برخاست و از آنجا خارج شد. [1] .
هشام بن حكم مي گويد: وقتي امام صادق عليه السلام رحلت فرمود، عبدالله پسر بزرگ آن حضرت ادعاي امامت كرد.
امام كاظم عليه السلام او را طلب كرد و به وي فرمود: «اي برادر! اگر تو امام هستي
[ صفحه 15]
پس دست خود را در اين آتش بگذار» و به تنوري اشاره كرد كه در آن هيزم زيادي انباشته شده و آنها را با نفت آتش زده بودند.
عبدالله اين كار را نكرد ولي حضرت كاظم عليه السلام دستش را داخل آتش كرد و به هيزمها دست مي ماليد و تا آتش تمام نشده بود، دستش را بيرون نياورد. [2] .
[ صفحه 16]
پاورقي
[1] كشف الغمه.
[2] بحارالانوار ج 48.