بازگشت

حضرت موسي بن جعفر و علي بن يقطين


ابن سنان مي گويد: روزي هارون الرشيد يك لباس بسيار با ارزش و پر قيمتي به وزيرش «علي بن يقطين» كه از شيعيان مخلص حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بود، داد و با اين كار وي را گرامي داشت.



[ صفحه 319]



پس از چند روز، علي بن يقطين آن لباس پر ارزش را با مال زيادي از خمس كه هميشه تقديم امام مي كرد، به خدمت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام فرستاد. حضرت تمام اموال را قبول كرد ولي آن لباس قيمتي را پس داد و سفارش نمود كه اين لباس را خوب نگهدار كه به اين احتياج پيدا خواهي كرد.

علي بن يقطين به فكر افتاد كه چرا امام عليه السلام اين لباس را پس داده است، چون حضرت سفارش كرده بود به جهت همين آن را حفظ نمود.

يكي از غلامان كه از دادن خمس و لباس قيمتي علي بن يقطين به امام اطلاع داشت، به خاطر ارتكاب گناهي كه علي بن يقطين چند تازيانه به او زده بود، ناراحت شد، خود را به هارون الرشيد رسانيد و گفت: علي بن يقطين هر سال خمس مال خود را با تحفه هاي زيادي به موسي بن جعفر عليه السلام مي فرستد. امسال نيز اموال زيادي با آن لباس پر ارزش كه جناب خليفه به او عطا كرده بود، فرستاد.

آتش غضب هارون شعله ور شد و گفت: اگر اين جريان صحت داشته باشد، او را مي كشم. فوري دستور داد، علي بن يقطين آمد، به او گفت: آن لباس را كه در فلان روز به تو دادم چه كردي، آن را بياور كه با آن كاري دارم.

علي بن يقطين گفت: آن را معطر كرده و در صندوقي گذاشته ام. آن قدر به آن علاقه دارم كه نمي پوشم. هارون گفت: بايد همين لحظه آن را حاضر كني.

علي بن يقطين غلامي را طلبيد و به او گفت: برو فلان صندوق را كه در فلان منزل است، بياور. غلام رفت و صندوق را آورد و در محضر هارون باز كرد. هارون لباس را با همان وصفي كه علي بن يقطين گفته بود، يافت. آتش غضبش خاموش شد و گفت: آن را به جاي خود برگردان و به سلامت برو كه بعد از اين سخن هيچ كس را درباره تو نخواهم شنيد.

وقتي علي بن يقطين رفت، هارون دستور داد آن غلام سخن چين آمد، گفت: به اين غلام هزار تازيانه بزنيد، وقتي شروع كردند و پانصد تازيانه زده بودند كه غلام دنيا را وداع كرد و بر علي بن يقطين معلوم شد كه قصد حضرت از رد كردن لباس قيمتي چه بوده است.

بعد از آن بار ديگر با راحتي آن لباس را با هداياي ديگر به محضر حضرت فرستاد. [1] .



[ صفحه 320]




پاورقي

[1] روضة الواعظين، ص 213.