بازگشت

يكي از كرامات موسي بن جعفر


مرحوم علي بن عيسي اربلي رحمهم الله در كتاب كشف الغمه مي نويسد: شقيق بلخي [1] گويد: در سال 149 قمري به حج مي رفتم چون به قادسيه رسيدم ديدم مردم زيادي با زينت تمام و اموال خود براي حج حركت كرده اند، سپس جواني ضعيف، گندم گون، خوشرو و با وقاري را ديدم كه لباسي پشمين بر تن نموده نعلين بر پاي و از مردم كناره گرفته و تنها نشسته است.

من با خود گفتم: اين جوان از طايفه ي صوفيه است و مي خواهد زحمت خود را بر مردم اندازد و گدايي نمايد، بخدا سوگند! مي روم و او را سرزنش مي كنم. چون



[ صفحه 134]



نزديكش رفتم فرمود: يا شقيق! (اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم) [2] از گمان بد دوري كنيد زيرا بعضي آن گناهي نارواست.

اين را گفت و رفت، من با خود گفتم: آنچه من خيال مي كردم نيست اين كار بزرگي است كه اين جوان آنچه از دل من گذشته بود خبر داد و نام مرا دانست، اين بنده ي صالح خداست و قابل رفاقت است. براي طلب حلاليت به دنبال او شتافتم، وقتي به او رسيدم از نظرم غائب شد.

هنگامي كه به محل واقصه رسيدم، ديدم آن بزرگوار نماز مي خواند و تمام اعضاي بدنش مي لرزد و اشك چشمش جاري است. براي پوزش از او، به جانبش رفتم وقتي مرا ديد فرمود: يا شقيق اين آيه را بخوان (و اني لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدي) [3] .

خداوند مي فرمايد: بي ترديد، من گناه توبه كننده را مي آمرزم و صالحان را پاداش مي دهم. اين را گفت و رفت. گفتم: اين جوان از ابدال و دوستان خداست زيرا بار ديگر اراده قلب مرا دانست، باز از نظرم غائب شد.

وقتي به منزل زباله رسيدم ديدم همان جوان ظرفي بدست دارد و مي خواهد از چاه آب بكشد، ناگهان ظرف از دستش رها شده، به چاه افتاد ديدم سر برداشت و عرض كرد:



انت ربي اذا ظمئت الي الماء

و قوتي اذا اردت الطعاما



خدايا هر گاه تشنه شوم سيرابم مي كني! و هر گاه گرسنه شوم غذايم مي دهي!

«اللهم سيدي مالي غيرها فلا تعدمنيها»؛ خداوندا! مولاي من، من غير از اين، ظرف ديگري ندارم، آن را از من مگير!

شقيق گويد: بخدا سوگند! ديدم آب چاه بالا آمد و آن جوان دست به طرف آن برده، و ظرف را گرفت وپر از آب كرد و وضو گرفت و نماز خواند.

آنگاه مقداري ريگ برداشت در ظرف ريخت و آشاميد، پيش رفتم و گفتم: از آنچه خدا به تو روزي فرموده است، به من عطا فرما. ظرف را به من داد و فرمود: اي شقيق!



[ صفحه 135]



نعمت خداوند بر ما پيوسته است، گمانت را بخدا درست كن. من ظرف را گرفتم جرعه اي آشاميدم، بخدا قسم شربتي از آن لذيذتر و گواراتر و خوشبوتر ننوشيده بودم.

چند روز گذشت نه احساس گرسنگي كردم و نه به آب نيازمند شدم و آن جوان را نديدم تا به مكه مشرف شدم.

نيمه شبي آن بزرگوار را در چادري ديدم با خشوع فراوان و ناله اي سوزان و ديده اي گريان بدرگاه يزدان روي آورد. نماز مي خواند تا پايان شب نماز خواند. وقتي فجر دميد، روي سجاده نشسته، به تسبيح پروردگار مشغول گرديد، تا نماز صبح را بجاي آورد از جاي خود حركت كرد، هفت بار طواف نمود و از خانه خدا برون آمده به چادر خود برگشت.

يك بار ديدم غلامان، خدمتگزاران بر خلاف تنهايي راه، بساط مجللي گستردند مردمان به سوي آن جوان روي آورده، سلام مي كنند و دستش را مي بوسند و احترام شاياني مي كنند.

پرسيدم اين بزرگوار كيست؟ گفتند: اين موسي بن جعفر عليه السلام است. [4] .



امشب براستي شبم از روز بهتر است

كاندر برابرم رخ فيروز دلبر است



در شب كسي نديده عيان گردد آفتاب

جز آفتاب من كه رخش مهر انور است



تنها نه بزم من ز جمالش فروغ يافت

كز نور روي او همه عالم منور است



هم زاده نبي بود و بضعه بتول

سبط نبي ولي خداوند اكبر است



سر علي، مقام جلي، نور منجلي

هفتم امام حضرت موسي بن جعفر است





[ صفحه 136]





آن موسي كه موسي در طور كوي او

منزل گرفته محو تجلاي ديگر است



از آدم و مسيح به درگاه جود او

چشم اميرشان همه چون حلقه بر در است [5] .



خدايا! به نور پاك موسي بن جعفر ما را بدون دوستي امام عليه السلام از دنيا مبر.

بارالها! امروز ولادت موسي بن جعفر است عيدي ما را عطا فرما.

پروردگارا! عيدي ما را زيارت حضرت در دنيا و آخرت قرار بده.

آمين يا رب العالمين!



[ صفحه 312]




پاورقي

[1] شقيق بلخي: فرزند ابراهيم از سران صوفيه است گويند: چندي همراه امام كاظم عليه السلام بوده سپس به اين مسلك گراييده است.

[2] سوره حجرات، آيه 11.

[3] سوره ي طه، آيه 81.

[4] كشف الغمه، ج 2، ص 213.

[5] عباس حسيني جوهري (ذاكر).